#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_297

انگار حرف دلمو به زبون آورده باشه سری به نشونه تایید تکون دادم زندگی مثل یه دفتر نقاشی میمونه که از پاکن خبری نیست اما خودت میتونی با تلاشت یه پاکن باشی یه پاک کن خیلی قوی که زندگیتو از آدمایی که اذیتت میکنن پاک کنی اما خب انگار اینطوری خودتم یه جورایی از بین میری

ویهان_چرا ساکت شدی؟

_سکوت گرگ در جنگل شروع یک فاجعست

ویهان یه تای ابروش بالا پرید بعد با لحنی که باعث شد دوباره یه جور عجیبی بشم گفت:

ویهان_گرگ هم که باشی یه عقاب پیدا میشه بیاد بالا سرت من خودم پیچ در پیچم دیگه منو نپیچون

_توی زندگی من همه بی‌فایده هستن دقیقا مثل عکس روی پاکت سیگار

ویهان_تقصیر من نیست که کد مورس احساساتتو نمیتونم ترجمه کنم

جلوی در خونمون که رسیدم ماشینو پارک کردم کمربندمو باز کردم بعد به سمتش برگشتم که بهم خیره شده بود

_دخترا وقتی منطقی میشن و احساساتو میذارن کنار بیرحمانه ترین تصمیم هارو میگیرن یه جورایی کاکتوس میشن

ویهان_تو اگه کاکتوس هم باشی باز من عاشق زخمی شدنم

هزارو یک...هزارو دو...هزارو سه...اوج گرفتن فجیع ضربان قلبم ، لرزش دستم و بی قراری چشمایی که توی چشمای شیشه ای ویهان دنبال یه چیز نامفهوم میگشت انگار میخواستم یه چیز گمشده از خودمو توی اون چشمای عجیب پیدا کنم چشمایی که به معنی واقعی وقتی به آدم خیره میشد میتونست طلسمت کنه عین الان من که هیچ جوره اختیاری از خودم نداشتم و بهش خیره شده بودم

ویهان_قبولت دارم...گرگ باش نه رامشو نه آرام شو...منتها برای یه نفر...اونی که خودت میدونی...رام ترین گرگ دنیا باش

لرزش خفیفی توی تنم افتاد ویهان به آرومی دستشو سمتم آورد که باعث شد بی اراده به دستش نگاه کنم که دیدم همونطور که به من خیره شده ماشینو خاموش کرد همین کارش باعث شد دوباره اختیارمو به دست بگیرم و چشمامو روی هم ببندمو خفیف فشارش بدم سریع رومو از ویهان گرفتمو هوفی کشیدم

ویهان_بهتره بریم بالا هرچی که لازم داریو برداریم

تحمل جو داخل ماشینو نداشتم به خاطرهمین سریع پیاده شدم و چنتا نفس عمیق کشیدم من چم شده؟چرا اینطوری میشم؟این خر بازیا چیه در میاری آنیدا؟بار اخرت باشه طلسم چشماش میشیا وگرنه من میدونم با تو

زودتر از ویهان وارد لابی ساختمون شدم سریع وارد آسانسور شدم و حتی منتظر ویهان نموندم به دیواره آسانسور چسبیدم و چشمامو روی هم بستم

" تو اگه کاکتوس هم باشی باز من عاشق زخمی شدنم"

دستی به قفسه سینم کشیدمو سعی کردم چنتا نفس عمیق بکشم تا شاید آروم بشم و این چرندیاتو از مغزم بیرون کنم


romangram.com | @romangraam