#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_298
" من تا تهش کنارتم"
هیچکس تا حالا برای موندنم توی زندگیش نجنگیده بود ولی بازم با این حال من همیشه برای موندنشون تو زندگیم جنگیدم و باختم
دستمو جلوی صورتم گرفتم و سعی کردم آروم باشم چرا دارم ضعیف میشم چرا یکهویی دارم عجیب میشم خدا منکه اینطوری نبودم
نمیخوام اتفاقات گذشته تکرار بشه نمیخوام یه آدم دیگرو هم توی زندگیم از دست بدم نمیخوام آسیب یا حتی خطری ویهانو تهدید کنه باید مراقبش باشم باید از همه چی دور نگهش دارم نمیخوام از پا در بیام، از پا در بیاد
در آسانسور که باز شد فورا بیرون اومدمو به سمت در واحدمون رفتم سریع کلید انداختم درو باز کردم و وارد سالن شدم به سمت اتاقم رفتم از توی کشوی میز آرایشم چنتا از قرصای ضروریمو برداشتم پاکت سیگار و چند قلم لوازم آرایشی
ویهان_آنیدا بیام تو؟کجایی؟توی اتاقتی؟
_آره بیا
سریع زیپ کیفمو بستم و روی تخت انداختم به سمت کمدم رفتم و یه مانتو برداشتم همینکه در کمدمو بستم با ویهان روبه رو شدم
ویهان_خوبی؟چرا قیافت انقدر آشفتس؟
_هیچیم نیست برو بیرون میخوام لباس عوض کنم
ویهان باشه ای گفت از اتاق بیرون رفت درو بستم حتی قفلشم کردم که باعث شد ویهان پوزخند صداداری بزنه
ویهان_وای قفلش نمیکردی قطعا سوپرایزت میکردم میومدم تو
_هیچی از تو بعید نیست
ویهان_بشین سر جات ببینم...یه جوری "هیچی از تو بعید نیستو" بهت نشون بدم که تهش شکستتو قبول کنی
درحالیکه کمربندمو میبستمو قفل در اتاقو باز میکردم گفتم:
_تنها کاری که واسه شکست من میتونی بکنی اینه که دعا کنی ایشالله مستجاب میشه
به سمت آیینه قدی داخل اتاقم رفتم و خودمو برانداز کردم ویهان دست به سینه وارد اتاقم شدو به لبه دیوارم تکیه زد بهم خیره شد
ویهان_بهت میاد اما اگه میخوایی مانتوتو عوض کن
romangram.com | @romangraam