#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_295

پوفی کشیدم سرمو پایین انداختم و به کفشام نگاه کردم خیلی وقته خرید نرفتم این کفش هارو هم آتیلا برام خریده بود که با کیفم ست باشه سلیقه محشری داشت به خاطرهمین همیشه برای خرید بهش اعتماد داشتم

آسانسور دوباره ایستاد وقتی در باز شد فهمیدم طبقه همکف هستیم به خاطرهمین زودتر از اونا پیاده شدم و منتظر ویهان موندم که به نگهبان اشاره زد ماشینشو بیارن اونم با یه تماس حلش کرد منو ویهان هم از شرکت خارج شدیم و جلوی پله ها ایستادیم تا ماشین آقا تشریف بیاره

ویهان_باشه پس من چند روز دیگه باهاتون تماس میگیرم نتیجرو بهتون اعلام میکنم باید با تیمم مشورت کنم

یه تای ابروم بالا پرید تیمم؟مگه این به تیمشم احترام میذاشت؟همیشه خودخواهانه خودش تصمیم میگرفت عجب بابا عجب:/

ماشین ویهان که رسید دیدم هنوز داره با موبایلش حرف میزنه به خاطرهمین به سمت نگهبان رفتم و سوئیچو ازش گرفتم ویهان وقتی دید میخوام پشت رل بشینم خودش در سمت شاگردو باز کرد و عین یه پسر خوب نشست آفرین

سوار شدم ماشینو روشن کردم و با سرعت به راه افتادم میخواستم زودتر برسم خونه تا قبل از سپنتا و آتیلا خونه باشم همون لحظه به چهارراه رسیدیم و چراغ قرمز شد اما سرعتم بالا بود نمیتونستم بایستم به خاطرهمین کمی سرعتمو بالاتر بردم ویهان چشماش گرد شد همون لحظه سریع از طرف خدافسی کردو با لحنی که معلوم بود نگرانی توش موج میزنه گفت:

ویهان_مراقب باش چی کار داری میکنی؟

_میخوام روز تولدو روز ختمتو یکی کنم اینطوری همه توی ذهنشون میمونه

چهار راهو به سلامتی رد کردیم ویهان عصبی به سمتم برگشت

ویهان_توی فرهنگ تو چراغ قرمز یه نوع پیشنهاده که میتونی ردش کنی

_اره خب ولی قرمزش کم رنگ بود

دیگه حرفی بینمون زده نشد درعوض منم حواسمو به رانندگیم دادمو سرعتمو بالاتر بردم

ویهان_من امروز بیست و هفت سالم میشه

_خب چی کار کنم؟

ویهان پوزخندی زد و چیزی نگفت میدونستم منتظر تبریکه به خاطرهمین منم از عمد حتی نگفتم "مبارک" بذار همینطور توی کف بمونه 😊

ویهان_چه طور انقدر راحت تونستی اون مردرو شکنجه کنی؟صدای ناله هاش دلتو به رحم نمیاورد که از کارت دست بکشی؟

_‌همیشه کسی که ناله میکنه مظلوم نیست گرگ وقتی زوزه میکشه واسه دریدنه

ویهان پوزخندی زدو روشو ازم گرفت با طعنه گفت:


romangram.com | @romangraam