#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_293
_خواستم بهتون خبر بدم که کیانو هم با خودمون میبریم شب هم شاید برنگشتیم فردا صبح راه میفتیم سر وقت شرکتیم
بابا جلو اومد دستشو روی شونم گذاشتو به روم لبخندی زد
بابا_تولدت مبارک باشه بابا جان کادوتو فراموش نکردم...برو خوش بگذرون هرقدرم دوست داشتید بمونید فقط حواست به کیان باشه کنکور داره باید به درساشم برسه بابا جان
_چشم حواسم بهش هست
بعد همو بغل کردیم و چند ضربه به پشت هم زدیم به معنی واقعی بابا همیشه یه کوه استوار بوده که قلب و پشتم بهش گرم بوده همیشه روش حساب کردم روی بودنش روی توانایی هاش روی پولش روی خودش حتی روی لبخند و قلب مهربونش
آنیدا_پس من برم بیرون شاید حرف خصوصی باهم داشته باشید فعلا روز خوش رییس
بابا_بهت خوش بگذره عزیزم خدافس
با رفتن آنیدا به سمت بابا برگشتم که هنوز لبخند بدرقه کنش روی لباش بود یه تای ابروم بالا پرید
_بابا خوبی؟
بابا به سمتم برگشت و نگاه بدی بهم انداخت بعد پشت میزش نشست
بابا_انقدر اون دختر بدبختو آزار نده از سنت خجالت بکش ویهان
_خوبه اون دختره بدبخت همسن پسرتونه اون نباید از سنش خجالت بکشه؟
بابا پوفی کشیدو به سمت مانیتور کامپیوترش برگشت
بابا_مراقب همه به خصوص کیان باش نمیخوام اتفاقی براتون بیفته
_نمیریم جنگ که ولی چشم خیالتون راحت باشه
یکم دیگه با پدرم حرف زدیم بعدش از اتاقش خارج شدم لوکیشنو برای نیوشا فرستادم از اونورم به سپنتا زنگ زدم گفت که آتیلا هنوز سر کلاسه و کلاسشم تموم نشده ای بابا حالا این دختره هم عجب درسخونی شده ما خبر نداشتیم:/
✨آنیدا✨
romangram.com | @romangraam