#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_292

بابا_آنیدا تو مثل دختر نداشتم میمونی یه جورایی انگار خیلی وقته میشناسمت توی این دو سه ماهی هم که اینجا بودی اخلاقت دستم اومده هرکاریو الکی انجام نمیدی هرچند کارت اشتباه بود دعوای شما دوتا به ماجرای شرکت ربطی نداره چون یه جورایی پا روی آبروی شرکت گذاشتید

_دست شما درد نکنه دیگه قیافه من شبیه اینایی که هرچی بشه تقصیرشه؟یعنی حقش بوده این کارو کرده مقصر من بودم

بابا به سمتم برگشت و نگاه مهربونی بهم انداخت چه قدر این مردو دوست داشتم مردی که همیشه برام یه رفیق صمیمی خفن بوده که توی هر شرایطی پشتمو گرفته یه رفیق عزیز که حاظر بودم جونمو ثروتمو هرچی که دارمو براش بدم تا یه وقت غم روی صورتش نیفته

بابا_نه ولی کار تو هم اشتباه بود که توی جمع شریکا کارمندتو از رو بردی کار هردوتون اشتباه بوده خوبه دیروز کاری که کردین زود جمع شد ولی خب خیلی از جوونای بدبخت منتظر آگهی استخدام از طرف شرکت ما بودن

آنیدا سری به نشونه تایید تکون داد و نگاهشو از پدرم گرفت بعد یه نگاه کوتاه به من انداختو دوباره به سمت پدرم برگشت

آنیدا_به نظرم میتونید پسرتونو بازنشسته کنید یه نیروی جوون تر و باهوش تر به جاش بنشونید

از این حرفش چشمام گرد شد این چرا هرچی میشه باید پای منو وسط بکشه یه چیزی بهم بپرونه:/

بابا تک خنده ای کردو سری به نشونه تاسف تکون داد

بابا_شما دوتا آدم نمیشید

آنیدا_من با شکستــم جون میگیرم کار دیروز ایشونو توی یه پروژه دیگه جبران میکنم

_کسی که ماهی میخواد تا کمر میره تو آب ،برای خواسته‌هات بجنگ شعار نده

آنیدا لبخند موزیانه ای زدو باشه ای گفت که باعث شد بی تفاوت رومو ازش بگیرم به سمت پدرم برگشتم که دیدم داره به آنیدا نگاه میکنه

_بابا گفتم بهت خبر بدم امروز توی ویلای شمال جمع میشیم البته جوونا فقط خودمونیم

بابا_من پیرم؟دعوت نیستم؟

آنیدا_شما خیلی هم جوون و سرحال هستید معلومه خیلیم پایه اید

بابا لبخندی زدو چشماش برقی زد که باعث شد یه جوری به این رفتارش مشکوک بشم بابا چرا داره جلوی آنیدا یه جوری رفتار میکنه که باعث بشه حساس بشم

بابا_از دو تا پسرام بپرس بهت میگن چه قدر پایه ام

آنیدا لبخندی زدو "مشخصه ای" گفتو سرشو پایین انداخت برای اینکه زودتر بحثو تموم کنم گفتم:


romangram.com | @romangraam