#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_290

آنیدا_اول بریم پیش پدرت بعد من از توی اتاقم یه چیزی بردارم از اونجا میریم خونه...شما هم میری دنبال کیان منم با ماشین سپنتا میام

ترجیح دادم جوابشو ندم تا باهاش بحثم نشه لجباز تر از این حرفا بود تا کوتاه بیاد پس بهتره دست زمان بسپاریم خودش حلش کنه

آسانسور باز شد اول آنیدا پیاده شد منم پشت سرش بیرون رفتم با هم به سمت اتاق پدرم راه افتادیم همون لحظه نیوشا به سمتمون اومد و به روم لبخندی زد

نیوشا_سلام مهندس تولدتون مبارک

_ممنونم ماشالله خوب رفتی به همه گفتی امروز تولدمه

نیوشا_اگه منظورتون خانوم رمضانی دختر خالتونه که خودش از اول خبر داشت

چپ چپ نگاش کردم که باعث شد سرشو پایین بندازه

_خوبه خودت فهمیدی به کی اشاره زدم

آنیدا_تو هم بیا

یه تای ابروم بالا پرید و به سمت آنیدا برگشتم که همینطور از طرف خودش مهمون دعوت میکرد :/

نیوشا_من؟نه فامیلیه من مزاحم میشم

آنیدا_نه منو خواهرمم هستیم زیادم فامیلی نیست

بعد برای اینکه بیشتر لجمو در بیاره به سمتم برگشتو یه نگاه بهم انداخت که بهم خوب فهموند توی شرایط بدی منو قرار داده و چاره ای جز قبول کردن این قضیه ندارم :/

آنیدا_مگه نه مهندس؟

به سمت نیوشا برگشتم که چشمای بی قرار و منتظرشو به سمتم کشونده بود نیوشا دختر بدی نبود چند ساله که اینجاست رفتار بدی ازش ندیدم فقط یکم طرز پوشش و آرایشش زیاد بود که اونم دل بخواهیه هرکسی علاقه ای داره و یه شخصیتی داره بالاخره تنها کسی که توی این شرکت اینطوری بود فقط نیوشا نیست

_بله شما هم میتونید بیایید لوکیشینو برات میفرستم

نیوشا چشماش ستاره بارون شدو با هیجان بهم نگاه کرد

نیوشا_مرخصیم چی؟


romangram.com | @romangraam