#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_289
آنیدا سریع موبایلشو از توی کیفش برداشت روشنش کرد دید روشن نمیشه زیرلبی فحشی به گوشی دادو با عصبانیت پرتش کرد توی کیفش
آریاس_راستی ویهان میخواستم یه چیزی بهت بگم تیدا امروز اومد شرکت تا تولدتو بهت تبریک بگه بعد از دهن شروین در رفت که قراره برای امروز بریم ویلای شمال اونم خوشحال شد خودش خودشو دعوت کرد
پوفی کشیدمو سری به نشونه تاسف تکون دادم
آریاس_دیگه الان اونم قراره بیاد با شروین همه چیو کنترل کردیم ویلا امادس همه چیم خریدیم یه ساعت دیگه با بچه ها راه میفتیم با سپنتا هم حرف زدم گفت کلاسای امروزشو کنسل میکنه آتیلا هم با اونه انگار امروز ظهر ساعت 10 تا 12 یه کلاس داره که مجبوره بره به خاطرهمین سپنتا گفت میمونه دانشگاه تا آتیلا کلاسش تموم بشه بعد راه میفتن میان آنیدا هم که با توهه دیگه چرا میایید شرکت مستقیما برید ویلا
به سمت آنیدا برگشتم ببینم نظرش چیه که سری به نشونه نه تکون داد به خاطرهمین درجواب آریاس گفتم:
_نه میاییم یه سر میزنیم ما هم یه ساعت دیگه راه میفتیم بالاخره باید دنبال کیان هم برم
آریاس_باشه پسر هرجور راحتی منو شروین و شهاب و شاینا راه میفتیم تیدا هم حتما تا الان راه افتاده تو و آنیدا و کیان هم زودتر راه بیفتید منتظر سپنتا و آتیلا نمونید مراقب خودتون باشید
_حله داداش خدافس
آریاس_خدافس
تماسو قطع کردم به سمت آنیدا برگشتم که عصبی داشت بهم نگاه میکرد
_چیه؟چرا میخوایی بریم شرکت؟
آنیدا_میخوایی بدون خواهرم باهات بیام تو جاده؟من با آتیلا میام
_آتیلا با سپنتا میاد
آنیدا_عمرا بذارم تنها بیاد تو برو دنبال کیان باهم برید منم با آتیلا و سپنتا میام
_بهشون اعتماد نداری؟سپنتا خیلی خوب رانندگی میکنه
آنیدا_آره خب دیشب رانندگی خوبشو رو کرد
_چه طور؟
آنیدا چیزی نگفت جلوی شرکت ماشینو پارک کردم باهم پیاده شدیم آنیدا زودتر از من وارد شرکت شد منم همراهش رفتمو باهم سوار آسانسور شدیم
romangram.com | @romangraam