#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_286

مرده با ناتوانی بهم نگاه کردو با درد گفت:

مرده_آره خودشه...همینه...میخواستن کاری کنم توی ماشینش بر اثر صانحه تصادف کشته بشه

به سمت آنیدا برگشتم که دیدم لباشو محکم روی هم فشرده زیر چشماش از شدت خشم قرمز شده بود یه جوری شدم چرا قیافش اینطوری شده؟یعنی تا این حد از شنیدن این حرفا عصبانی شده بود؟

آنیدا_نگفتن جرم ناکردش چیه چرا باید بکشیمش؟

مرده_من چه میدونم من فقط پول میگیرم کار میکنم

آنیدا_به پول ایران؟

مرده زار زد

مرده_نه پوند

آنیدا یکه خورد توی چشماش اشک حلقه زد یه قدم عقب برداشت که باعث شد سریع به سمتش برم آروم بازوشو بگیرم با ناباوری سری تکون داد

آنیدا_رییست جوونه یا پیر؟

مرده_من چنتا رییس دارم فقط یه رئییس ندارم اما لیدر اصلی میدونم که ایران نیست یه جای دیگس

آنیدا_چرا احساس میکنم یه چیزیو نمیگی هان؟

مرده_به خدا هرچی که بودو بهت گفتم یا خلاصم کن یا آزادم کن التماست میکنم...آقا شما یه چیزی به این خانوم بگید دارم از درد میمیرم

_خوبی آنیدا؟

آنیدا به آرومی دستشو روی دستم گذاشت بازوشو آزاد کرد با قدمای آروم ازم دور شد به سمت یارو برگشتم که درحال گریه بودو التماسم میکرد کمکش کنم رومو ازش گرفتم دنبال آنیدا رفتم و در انباریو بستم

_میدونی درباره کی داره حرف میزنه؟

آنیدا_اگه میدونستم شک نکن الان آروم ننشسته بودم

به سمتش رفتم روبه روش ایستادم میدونستم یه چیزیو داره ازم پنهون میکنه اما نمیخواستم بهش فشار بیارم خودش به اندازه کافی توی فشار بود


romangram.com | @romangraam