#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_284

آنیدا یه پارچه سفید از داخل جیبش بیرون اوردو به مرده نگاه کرد

آنیدا_حرف نمیزنی نه؟نمیگی کی اجیرت کرده؟

مرده_برو به جهنم هر$زه هرجایی

آنیدا خنده عصبی کرد دستام از شدت خشم مشت شد این حرفشو توهین به شرفو غیرت خودم دونستم به خاطرهمین بدجور عصبانی شدم خواستم کاری کنم اما دیدم آنیدا ریلکس ستونی که مردرو بهش بسته بودیم دور زد پشت ستون ایستاد با یه حرکت پارچرو توی دهن مرده گذاشت و از پشت به ستون محکم بست بعد دوباره ستونو دور زد مقابل مرده ایستاد

آنیدا_پس لالمونی گرفتنو انتخاب کردی منم حرفی ندارم چون لجباز به دنیا اومدم شک نکن تو هم حرفی نزنی اونقدری سر این قضیه پیگیرو حساسم که دونه دونتونو پیدا میکنم میارم همینجا همه بلاهایی که سر تو میارمو سر اونا هم میارم

آنیدا با نفرت روبه مرده خم شد سریع دستشو سمت چشمای طرف برد نتونستم نگاه کنم به خصوص وقتی صدای نعره های مرده بلند شد بهشون پشت کردم و چشمامو محکم روی هم فشردم باورم نمیشه آنیدا یه همچین دختر بیرحمی باشه این چیزارو از کجا یاد گرفته؟ وسایلاشو بگو اینارو از کجا آورده؟

آنیدا_یه بار جستی ملخک دو بار جستی ملخک سومین بار دیگه نجستی بدبخت

به سمتشون برگشتم دیدم قلابو داخل پلک طرف برده و با طناب به ستون پشت سرش بسته به سمت آنیدا رفتم بازوشو گرفتم یه گوشه کشوندم

_هیچ معلومه داری چه غلطی میکنی؟

آنیدا_آره دارم کسایی که میخواستن خواهر من و داداش تورو بکشنو پیدا کنم

_فعلا که داری کاری میکنی طرف جون بده

آنیدا_تو نگران نباش مطمئن باش کارام جواب میده

بعد بازوشو از توی دستم آزاد کرد به سمت مرده رفت و روبه روش ایستاد

آنیدا_چشم میخوایی چی کار وقتی قراره دنیات تاریک و جهنم بشه؟همون بهتر کور باشی تا این چیزارو به چشم نبینی

مرده_چی از جونم میخوایی لعنتی؟من هیچی نمیدونم

آنیدا_راسیتشو بخوایی من هیچی نمیدونم اما چون میخوام معلوماتم بالا بره باید تلاش کنم

آنیدا بسته نمک روی صندلیو برداشت با بیرحمی داخل چشم یارو که پلکش به ستون بسته شده بود خالی کرد صدای دادهای وحشتناکش و تکون خوردن پاهاش نشون از درد شدیدش میداد

آنیدا_میدونی وقتی منم درد میکشیدم بهم میگفتن درد که نداره چرا انقدر ضعیفی؟راستی ما آدما چرا انقدر ضعیفیم؟چرا تحمل دردو نداریم؟مثلا مردیا چه قدر راحتی داری دردتو بروز میدیو تقلا میکنی خجالت بکش


romangram.com | @romangraam