#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_282

_بگیر کوفت کن ببینم

آنیدا_بهت پیشنهاد میکنم از دست ویهان بخوری چون من بلند بشم به ظررت تموم میشه تو که منو میشناسی

بعد پوزخندی زدو سرد نگاهشو ازمون گرفت با تعجب به سمتش برگشتم و پرسیدم:

_تو این مرتیکرو میشناسی؟

آنیدا_یه زمانایی آره الان فکر نکنم

مرده_چی داری برای خودت بلغور میکنی من اصلا تورو نمیشناسم دستامو باز کنید وگرنه بد میبینید

آنیدا_سوال اول...چرا من؟چرا خونه من؟

مرده_این چرتوپرتا چیه؟خونه تو چی احمق چی داری میگی؟

محکم ضربه ای به صورتش کوبیدمو با لحن بدی روبهش گفتم:

_هویی درست حرف بزن تا لالت نکردم

آنیدا_به نظرم فعلا گشنش نیست بیا عقب

بلند شدم بسته بندی کیکو بستم و با اخم به مرتیکه خیره شدم آنیدا یه قلوب دیگه از آب ته بطریش خوردو سر بطریو بست

آنیدا_ببین من اینجا نیستم ازت سوال بپرسم تو هم برام ناز کنی هیچی نگی...بهم نگاه نکن زنم...به ولله از صدتا مرد هم میتونم برات وحشی تر باشم

مرده خنده عصبی حرص دراری کرد که باعث شد یه قدم بهش نزدیک بشم اما آنیدا آروم دستشو بالا آوردو مانعم شد آنیدا خیلی خونسرد پوزخندی زدو سری به نشونه تاسف تکون داد این رفتاراش میتونست واقعا ترسناک باشه

آنیدا_از کجا میدونستید توی اون خونه آتیلا تنهاست؟

مرده با همون خندش به سمتم برگشتو با طعنه گفت:

مرده_این خانومت فکر کنم فارسی متوجه نمیشه شایدم از پس وحشیه زبون آدمیزادو متوجه نمیشه

بعد به سمت آنیدا برگشتو با عصبانیت غرید:


romangram.com | @romangraam