#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_280

سپنتا_مگه نمیگی رانندگی بلد نیست؟خب اگه اون پشت فرمون بود که تصادف نمیکردیم سالم برگردیم قطعا الان توی سرد خونه بودیم

پوفی کشیدمو سری به نشونه تایید تکون دادم

_کار خوبی کردی بهش ماشین ندادی آتیلا زیادی هیجان زده بشه یا استرس بهش وارد بشه کنترل دستو پای خودشو نداره به خاطرهمینه تا حالا نذاشتیم گواهینامه بگیره

سپنتا چشماش گرد شد حسابی جا خوردو هنگ بهم نگاه کرد

سپنتا_یعنی...یعنی دقیقا...چی میشه؟

_دستو پاش میلرزه یه ساعت دو ساعتم بگذره سرش درد میگیره

سپنتا عصبی دستی توی موهاش کشید که باعث شد مشکوک بهش نگاه کنم

_خوبی تو؟

سپنتا_آره خوبم

سپنتا عصبی از روی مبل بلند شد به سمت در رفت

سپنتا_من برم دیگه میخواستم همینو بهت بگم

_آشغالارو یادت رفت ببری

سپنتا آهانی گفتو به سمت آشپزخونه رفت پلاستیکارو برداشت بعد خدافسی کردو رفت لامپای داخل سالنو خاموش کردم به سمت اتاق آتیلا رفتم دلم نیومد لامپو روشن کنم تا بیدارش کنم به خاطرهمین مستقیم به سمت اتاق خودم رفتمو زیر لحافم با خستگی خزیدم حتی توان مسواک زدن هم نداشتم

کی از دل بی صاحاب من خبر داشت؟کی میدونست چی میکشم؟کی میدونست من قدرتمند درونم داره کم کم سست میشه؟

صفحه موبایلم روشن شد به خاطرهمین دستمو سمتش دراز کردمو روشنش کردم ویهان بود

"کیانو رسوندم خونه حالت خوبه یا بیام دنبالت ببرمت دکتر؟"

بی حوصله کیبوردو بالا آوردمو تایپ کردم

"نه خوبم برگرد خونه بخواب"


romangram.com | @romangraam