#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_274
آتیلا_سلام آتا خان ده بار به خواهرم زنگ میزنی اون وسطا هم یه بار به ما حواسم بهت هست دارم برات
آتا_سلام وروره منکه هربار به تو زنگ میزنم دانشگاهی
آتیلا_گمشو ببینم الکی بهونه نیار حیف سرم درد میکنه وگرنه حالیت میکردم
بعد از کنارم بلند شد رفت مشکوک به بسته قرصی که برداشته بود نگاه کردم اما متوجه نشدم کدومو برداشته یعنی واقعا مسکنو برداشت؟نکنه قرص اشتباهیو برداشته باشه؟
آتا_آنیدا حواست به رابطمون هست دیگه؟هوم؟
حواسمو به آتا دادم تا شاید زودتر مکالمرو تموم کنه چیزی لو نره
_آره چرا نداشته باشم؟
آتا_نمیدونم حسم بهم چیزای دیگه میگه مراقب خودت باش باشه؟
_باشه عزیزم تو هم مراقب خودت باش کاری نداری؟
آتا_نه گل من خدافس
تماسو قطع کردم و بلند شدم از اتاق بیرون اومدم متوجه صدای خنده از داخل اتاق آتیلا شدم به سمت اتاقش که روبه روی اتاقم به دور از سالن بود رفتم در نیمه باز بود از لای در نگاه کردم دیدم سپنتا و آتیلا دارن میخندن
سپنتا_جدی؟پس اینطوری نمره خوب میگیری
آتیلا_آره پس چی فکر کردی تازه اینم ببین با ویهان روش کار کردیم اون روز نذاشتی برات ارائش بدم ببین خوب شده الان نمرمو بده
سپنتا_اینارو ول کن فعلا اون عکس مسخره ای که روی میزت بودو مخفیش کردیو بهم نشون بده
آتیلا جیغی کشیدو سریع قاپو بیشتر به خودش چسبوند سپنتا هم با خنده سعی کرد قاپو ازش بگیره خوبه این دوتا هم انگار کم کم آدم شدن دارن عین دوتا آدم متمدن منتها بیشعور باهم رفتار میکنن
خیلی خوبه خیالم راحت شد
اومدم برم با مخ رفتم تو دل ویهان دستی به سرم کشیدمو عصبی بهش نگاه کردم
ویهان_عه اینجایی؟چی شد یکهویی غیبت زد؟
romangram.com | @romangraam