#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_273

_پسر گنگستر لندنو چه به این حرفا...بابات خبر داره اینطوری حرف میزنی؟

آتا تک خنده ای کردو کمی به اطراف اتاقش نگاه کرد

آتا_به خدا میترسم آنیدا باورت میشه؟میترسم دوربینی چیزی توی اتاقم باشه از پس همرو کنترل میکنه میترسم گوشی منم تحت کنترلش باشه ولی وایسا ببینم چرا نگفتی با دوست دخترت؟

پوفی کشیدمو رومو ازش گرفتم آتا که راحت لم داده بود راست روی تختش نشستو اخماشو تو هم کشیدو جدی تر بهم نگاه کرد

آتا_با تو ام آنیدا چرا احساس میکنم رفتی ایران عوض شدی؟نه تنها راهت ازم دورتر شده احساس میکنم قلبتم دورتر شده

_پسر خیالاتی من

آتا_بحثو عوض نکن جدیم...اصلا خودتو دوست دختر من میدونی؟اصلا خبر داری یه صاحاب داری؟

_ببین آتا از این حرفا خوشم نمیاد سگ نیستم تا صاحاب داشته باشم

آتا_یعنی منم سگم؟آخه فکر کنم صاحابم باشی

پوفی کشیدم ای بابا من نمیخوام فعلا درباره این چیزا حرف بزنه هی داره بحثو به این جاها میکشونه آخه من چی به این بگم:/

همون لحظه در اتاقم باز شد با نگرانی به سمت در برگشتم دیدم آتیلا خسته وارد اتاق شدو به سمت میز آرایشم رفت

آتیلا_یه قرص مسکن داشتی آنیدا کجاست؟سرم داره میترکه

_همون جاهاست بگرد

آتا_آتیلاس؟ببینمش

آتیلا به سمتم برگشت و با غرغر گفت:

آتیلا_صدای آتارو شنیدم ای بابا حتی اینجا هم دست از سرمون برنمیداره

آتا_الان این با منه؟

آتیلا بسته قرص روی میزو برداشت بعد کامل به سمتم برگشت تازه فهمید سوتی داده و آتا واقعا پشت خطه به خاطرهمین به سمتم اومدو به دوربین نگاه کرد


romangram.com | @romangraam