#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_271
آتیلا_بین غذا نخوری برات خوب نیست بذارش آخر بخور
بعد از کنارم رد شدو به سمت اتاقش رفت یه تیکه کباب با حرص توی دهنم گذاشتمو زیر دندونام با فرض اینکه گردن آتیلاس محکم فشارش دادمو قورتش دادم
✨آنیدا✨
ظرفارو با کمک شاینا توی ماشین ظرفشویی چیدم کیان و شهاب آخرین ظرفارو هم روی میز داخل آشپزخونه گذاشتن
_نموند؟
کیان_نه دیگه همشو جمع کردیم
همون لحظه ویهان با سفره یکبار مصرفی که روی میز داخل سالن پهن کرده بودم وارد آشپزخونه شد
ویهان_آشغالیتون کجاست؟
_اون گوشه...دستت درد نکنه امشب خیلی کمکم کردی
ویهان_تشکر کردنم بلدی پس
همون لحظه موبایلم که روی اپن بود زنگ خورد به خاطرهمین به سمتش رفتم با دیدن شماره آتا حسابی هول کردم به سمت بقیه برگشتم دیدم شاینا داره وسایلارو میچینه ویهان هم داره دنبال آشغالی میگرده سریع از آشپزخونه بیرون زدم به سمت اتاقم رفتم درو بستم و به سمت تختم رفتم تماسو برقرار کردم
_جانم عزیزم سلام
آتا_سلام به روی ماهت...میذاشتی فردا صبح جواب میدادی
_تو هم که قصد قطع کردن نداری...ببخشید دستم بند بود
آتا_چی کار میکنی هنوز نخوابیدی؟
_نه بابا تازه ساعت دوازدهه خواب چی؟
آتا_آنیدا خیلی دلم برات تنگ شده باور کن چند شبه عکساتم نمیتونن آرومم کنن دارم به تهش میرسم یه کاری کن یه سر بیا اینجا
romangram.com | @romangraam