#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_269

سری به نشونه خواهش میکنم تکون دادم ماشینو توی پارکینگ پارک کردم هردو باهم پیاده شدیم و به سمت آسانسور رفتیم سوار شدیم آتیلا به سمتم برگشت با دیدن صورتم ریز ریز خندید که باعث شد سوالی بهش نگاه کنم

_چی شده؟

آتیلا روی انگشتای پاش بلند شد و با ناخنای بلندش آروم کنار لبمو پاک کرد که باعث شد کمی جا بخورمو ازش فاصله بگیرم

آتیلا_یکم لواشک کنار لبت بود حتما وقتی زدم به لبت یکمش نشسته اون گوشه

_لواشک مگه مثل ترشکه که...

آتیلا_نفهمیدی یکم ترشک روش ریختم؟من یه ترکیباتی بلدم که مغزت قفل میکنه مثلا آبلیمورو با گوجه سبز که از قبل توی رب انارو زاغ خابونده شده خوردی؟

نفهمیدم چی گفت اما وقتی به خودم اومدم فهمیدم کلی آب دهن قورت دادمو کلافه شدم دلم چیزای ترش میخواست از بچگی عاشق ترشی جات و چیزای ملس بودم

آتیلا_یه بار برات درست میکنم بعد انگشتاتم باهاش میخوری

در آسانسور باز شد باهم پیاده شدیم آتیلا توی در کلید انداخت و باهم وارد خونه شدیم

آریاس_بالاخره تشریف اوردن مردیم از گشنگی

و در کمال ناباوری دیدم همینکه درو بستم شروع کردن به غذا خوردن انگار تنها عذاب وجدانشون این بوده که دور میز منتظر بشینن ما برگردیم تا بدون ما چیزی نخورن

آتیلا_حداقل صبر میکردید درو ببندیم بعد

آتیلا به سمت اتاقش رفت منم نوشابه هارو روی میز گذاشتمو فشاری به سر شونه آریاس دادم

_بخور افرین کوفتت بشه

کتمو از تنم دراوردمو کنار کیان نشستم آنیدا و ویهان هم که کنار هم بودنو درحال خوردن بودن اما یواشکی بی صدا باهم پچ پچ میکردن آتیلا هم سررسید دیدم صندلی خالی کنار شهاب نشست ناخواسته دستم مشت شد انگار شاینا که کنار دستم بود این صحنرو دید چون از کنارم بلند شد با لبخند روبه آتیلا گفت:

شاینا_عزیزم بیا اینور بشین من کنار شهاب بشینم عین بچه میمونه باید خودم بهش غذا بدم

شهاب آخرین قاشقی که توی دهنش گذاشته بود پرید گلوش و با چشمای گرد شده به خواهرش نگاه کرد آتیلا باشه ای گفتو میزو دور زد کنارم نشست

آتیلا_کباب میخوری یا پیتزا؟


romangram.com | @romangraam