#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_261
به سمت آتیلا برگشتم که یه مانتو پوشیده بودو شالی که اسمش اصلا شال نبود شبیه تور بود روی سرش انداخت شلوارشم عوض نکرده بود با همون شلوار راحتی عروسکی که پاش بود میخواست بیاد بیرون خب اشکالی نداره شبه تاریکم هست اونم قرار نیست پیاده بشه
آنیدا_آتیلا خودت پشت فرمون نشینی بده سپنتا تو گواهینامه نداری
آتیلا_حله آبجی فعلا بای بای
بعد خودش زودتر از من بیرون زد خواستم دنبالش برم که آنیدا بازومو گرفت باعث شد به سمتش برگردم آنیدا یه نگاه مردد به در انداخت بعد به سمت من برگشت
آنیدا_سپنتا...آتیلا گواهینامه نداره نذار پشت فرمون بشینه هرقدرم اصرار کرد بازم نذار
_خیالت راحت باشه بسپرش به من مراقبشم
ویهان_آنیدا گوجه هارم خورد کنم؟
آنیدا به آشپزخونه برگشت منم از خونه زدم بیرون و به این فکر میکردم مگه ویهان از کارای آشپزخونه متنفر نبود؟پس چه طور انقدر راحت داره خیارشورو گوجه خورد میکنه؟
آتیلا_چه قدر لفتش میدی بدو دیگه
سریع سوار آسانسور شدم آتیلا یکم به موهاش رسیدو خودشو مرتب کرد
_هوا سرده بعد اینو سرت کردی؟
آتیلا_من عاشق سرمام نگران نباش
آسانسور که ایستاد آتیلا زودتر از من پیاده شدو به سمت ماشین خواهرش که یه مزدا سفید بود پرواز کرد بدنه ماشینو بغل کردو نوازشش کرد
آتیلا_قربونت برم سفید خوشگلم دلمون برات تنگ شده بود عزیز دلم
بعد درکمال تعجب دیدم شیشو بوسیدو نوازشش کرد
آتیلا_تو هم دلت برامون تنگ شده بود؟فکر کنم دیگه درد نداری خوب شدی
ناخواسته لبخند ریزه میزه ای از این رفتار بچگونش روی لبام نشست الحق که بیست سالش بود هنوز خیلی بچس حالا ما پسرارو میگی درسته ماشین بازیم ولی تا این حد به ماشینمون محبت نمیکنیم
آتیلا_بدو بیا سپنتا
romangram.com | @romangraam