#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_26

بعد دستمو روی سرش گذاشتمو موهاشو بهم ریختم

_ولی دست فرمون خفنی داریا پسر خیلی خوشم اومد خوب کوبوندی به ماشین اون دختره اصلا کیف کردم

کیان که قیافش حسابی متاثر شده بود پوفی کشید

کیان_خیلی دلم براش سوخت ماشینش آسیب بدی دید راستی تو که این دختررو میشناسی بهش بگو چه قدر خسارت زدیم بهش برگردونیم

پامو روی میز انداختم و با خیال راحت ریلکس دستامو پشت سرم حلقه کردمو به مبل تکیه زدم به سمت کیان برگشتم

_تا داداش منی یاد بگیر از کاری که انجام میدی حتی اگه مقصر هم باشی عذرخواهی نکنی درضمن من که گفتم اون دختره بیشتر از اینا به من بدهکاره اصلا همینکه بفهمم ماشینشو درست کرده یه بار دیگه ماشینمو دستت میدم برو از عمد اینبار بزن به بدنش خوب بمالش مدیون باشی اگه یه ذره هم که شده به فکر ماشین خودمون و پول جیبمون باشی از هفت دولت آزادی

کیان چشماش تا آخرین حد ممکن گرد شده بود شونه ای با بیخیالی بالا انداختمو گفتم:

_بالاخره باید رانندگی یاد بگیری دیگه...از یه جاییم باید یاد بگیری وقتی تصادف میکنی چه طوری خودتو کنترل کنی روی ماشین همین دختره تمرین میکنیم

کیان_داری جدی حرف میزنی یا دستم میندازی ویهان؟

_نه برادر من چرا باید دستت بندازم بذار ماشینو درست کنم وقتی بردمت دوباره زدی به اون ماشینه میفهمی که الکی نگفتم

کیان خواست چیزی بگه که همون لحظه صدای ماشین بابا باعث شد کیان عین فرفره سریع بلند بشه به سمت پله ها بدوهه اما انگار تازه یاد چیزی افتاده باشه به سمتم برگشتو تند تند گفت:

کیان_ویهان من امروز صبح کلاس کنکور بودم حواست باشه با تو نیومدم بیرون صبح کلاس کنکور داشتم تا ساعت دوازده ناموسا سوتی ندی جبران میکنم

بعد تند تند از پله ها بالا رفتو از دیدم محو شد سری به نشونه تاسف تکون دادم و تک خنده ای کردم این پسره امسال کنکور قبول نشه تقصیر منه چون هربار به یه بهونه از کلاساش زدم بردمش تفریح :/

با باز شدن در خونه از سرجام بلند شدم قامت بابا توی درگاه نمایان شد با اخم وارد خونه شد و درو بست به سمتم اومد باهاش دست دادم و کنار هم نشستیم

_کتتو در نمیاری زرگران بزرگ؟

بابا_کیان کجاست؟

_فکر کنم بالا باشه امروز تا ساعت دوازده کلاس داشته حتما خستس داره استراحت میکنه

بابا_ساعت سه مشاورش میاد بهش سر میزنه امیدوارم نتیجه مطلوبی از مشاورش بشنوم


romangram.com | @romangraam