#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_25
❥•✨kiana__bahmanzad✨❥•
✨ویهان✨
دستی به موهای پرپشت مشکی رنگم کشیدمو دلو به دریا زدم وارد خونه شدم همینکه درو بستم کیان عین جن جلوم ظاهر شدو نگران بهم نگاه کرد که باعث شد پوفی بکشم
_نترس بهش نگفتم
کیان_واقعا؟بابا هنوز نفهمیده تصادف کردی؟
چپ چپ نگاش کردمو از کنارش رد شدم
_عجب پرویی هستی به خدا...هرکی بشنوه فکر میکنه من پشت فرمون بودمو شعور گرفتن ترمزو نداشتم زدم به اون بدبخت
کیان_داداش من هربار با سرعت ماشینو اونجا پارک میکردم چه میدونستم یه ماشین دیگه...
_آره خب اینجور مواقع من میشم داداش...برای جمع کردن گند کاریای جنابعالی حالا داداشتم
کیان برای خر کردنم کنارم نشستو دستشو دور گردنم انداخت که باعث شد پوفی بکشم به سمتش برگردم ببینم چی میخواد هرچند میدونستم میخواد چی کار کنم اما حتی اگه ازم همچین درخواستیم نداشته باشه خودم همین کارو میکردم عمرا بذارم بابا بفهمه کسی که پشت فرمون بوده کیانه
کیان_ویهان خسارتش هرچه قدر باشه خودم پرداختش میکنم
_پولتو بذار توی جیبت جوجه لازمت میشه
کیان_باز به من گفتی جوجه؟حالا خوبه هشت سال از من بزرگتری:/
_چه قدر کمه نه؟وایسا بابا بیاد
کیان_خیلی خب بابا اصلا من همون جوجه ایم که تو میگی نذار بابا بفهمه باشه؟بابا بفهمه من دوباره پشت فرمون نشستم دیگه بدجور قاتی میکنه
_نترس بهش نمیگم
romangram.com | @romangraam