#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_259
آتیلا_خب فردا تولدته منم هیچی برات نخریدم
ویهان انگار آتیلا دختر خالش باشه یه دستشو دور شونش انداختو به خودش چسبوند آتیلا هم خیلی راحت سرشو روی شونه ویهان گذاشتو با غم لباش آویزون شد با حرص رومو ازشون گرفتم من نمیفهمم این دختره چرا انقدر با پسرا راحته:/ اصلا ویهان خجالت نمیکشه؟مگه دخترخاله یا خواهرشه اینطوری دختر مردمو بغل میکنه:/
کنترل روی میزو برداشتم شبکرو عوض کردم از این رفتار آتیلا که با همه پسرا انقدر راحتو خودمونی بود متنفرم
_شپش سر انگلی است که روی سر انسان یافت میشود از خون انسان تغذیه میکند و روی موها تخم ریزی میکند شپش های سر با شپش بدن متفاوت است و...
به سمت آتیلا برگشتم دیدم با چشمای گرد شده داره به مستند نگاه میکنه هنگ به سمتم برگشت دندون قرچه ای کردم و با حرص شبکرو عوض کردم
آنیدا_ویهان پاشو بیا اینجا کارت دارم
ویهان از آتیلا جدا شد به سمت آشپزخونه رفت آتیلا هم حسابی به دسته مبل چسبیدو سرشو پایین انداخت به سمت شاینا برگشتم دیدم با کیان و شهاب مشغول حرف زدنه شروین و آریاس هم با گوشی شروین داشتن یه چیزیو بررسی میکردن هرکس مشغول یه کاری بود حواسشون به ما نبود به خاطرهمین به سمت آتیلا که سعی داشت ازم فرار کنه برگشتم
_چرا بهم نگفتی ببرمت خرید؟
آتیلا_نشد که بگم
_خوش گذشت؟
آتیلا یکم خودشو به سمت من کشوندو کنار دستم نشست خواست چیزی بگه که یکهو چشمش به شیرینی روی میز افتاد سریع یه دونه برداشت توی دهنش گذاشت بعد یه دونه دیگه برداشت فکر میکردم الان خودش میخوره اما دیدم توی ظرف من گذاشت
آتیلا_این شیرینی ها حرف ندارن
_خیلی خوب بحثو عوض کردی
آتیلا هوفی کشید خواست چیزی بگه که با صدای آنیدا همزمان با آتیلا به سمتش برگشتیم
آنیدا_نوشابه نخریدی آتیلا؟
آتیلا_وای یادم رفت آنی ببخشید
_من الان میرم میخرم زود برمیگردم
شروین_ول کنید بابا ساعت داره یازده میشه هنوز شام نخوردیم
romangram.com | @romangraam