#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_257
آنیدا_ببین من زنت نیستم نازتو بکشم یه دونه بردار بعدا نگی خسیس بود شیرینی بهم نداد
ویهان چپ چپ به آنیدا نگاهی کرد که با دیدن شهاب و آتیلا که با لبای خندون با خنده وارد خونه شدن لبخند روی لبام ماسید
شهاب_بیا بگیرش پسره دیوونه دستم شکست
کیان_هشت پا نیستم تا ده تا پا داشته باشم وایسا اینارو بردارم
آتیلا یه سری از خریدای شهابو با خنده گرفتو بهم کمک کردن بردن توی آشپزخونه همون لحظه دیدم ویهان از غفلت آنیدا استفاده کرد یه دونه از شیرینی شکلاتیارو برداشت یه گاز بهش زد بعد کنار بقیه گذاشت چشمام گرد شد این الان چه رفتاری بود این کرد؟آخه اینا رفتار یه پسر بیست وشش سالس؟
والا با چشم خودم نمیدیدم باورم نمیشد
آنیدا_دستت درد نکنه عزیزم همشو بذار آشپزخونه خودم یه کاریش میکنم
آتیلا وارد سالن شد شهاب هم کنار دستش بود ناخواسته دستم خفیف مشت شدو خودمو به خوردن قهوم آروم کردم
آتیلا_سلام به همه...دوباره خوش اومدید
شروین_چرا نگفتی ماشینو بهت بدم تنها نری؟اگه شهاب بهت نمیرسید باید همه اینارو تنهایی برمیگردوندی
کیان_ماشینو به داداش خودت نمیدی اونوقت به یه دختر میدی؟
آنیدا_آتیلا هنوز گواهینامه نگرفته وگرنه ماشینمو از مکانیکی برگردوندم خودم ماشینو بهش میدادم
شاینا_جدی؟چرا نرفتی گواهینامتو بگیری آتیلا جون؟
آتیلا_خب وقت نشده این روزا یکم اوضاعمون آرومتر بشه میرم گواهیناممو میگیرم
شهاب پالتوشو دراورد آتیلا ازش گرفتو آروم چیزی بهش گفت که باعث شد شهاب خندش بگیره اما جلوشو بگیره و به شروین نیم نگاهی بندازه یعنی چی بهش گفت که به شروین هم مربوط میشد؟
آتیلا سر چرخوند با دیدن من لبخند روی لبش کوچولوتر شد گونه هاش رنگ گرفت سریع نگاهشو ازم گرفتو رفت عصبی دستی توی موهام کشیدمو کلافه فنجونو روی میز گذاشتم با پام روی زمین ضرب گرفتم
ساعت ده شبه چه طور آنیدا انقدر راحت اجازه میده خواهرش توی یه همچین ساعتی بره خرید؟اونم با پسری که یکی دوبار فقط دیدتش
romangram.com | @romangraam