#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_255

ای بابا دوباره باید شاهد بحث این دوتا باشیم

آنیدا سینیو برای شروین گرفت یه فنجون برداشت روی میز مقابلش گذاشتو ازش تشکر کرد آنیدا هم به سمت کیان رفتو گفت:

آنیدا_از شجاعتت خوشم میاد درسته کارت زیاد درست نبود اما آفرین روی این داداشتو کم کردی

ویهان_حالا ببین چه طوری داره دربارم حرف میزنه

آریاس_شاینا از این پشمک شکلاتی ها هم دارن که وسطش فندقه

شاینا با این حرف آریاس چشماش درخشید سریع بلند شد از روی میز دنبال چیز عجیبی که آریاس گفته بود گشت وقتی پیداش کرد سه تا ازش برداشتو سر جاش نشست

شروین یه نگاه زیر چشمی به آریاس انداخت که با لبخند داشت به شاینا نگاه میکرد سرمو پایین انداختم زیرلبی انگار دارم با خودم حرف میزنم گفتم:

_ویهان به آریاس یه علامتی چیزی بده نگاهشو از شاینا بگیره داره بد میشه

ویهان به سمت آریاس برگشت یه اهمی کردو بعدش یه پاشو طوری روی اون یکی انداخت که باعث شد پاش به زانوی آریاس بخوره

آریاس_چته؟عه

ویهان ریز چشمو ابرویی بهش اومد که باعث شد آریاس تازه موضوعو بگیره و عصبی پوفی بکشه آنیدا به سمت ما اومد و فنجونایی که حالا فهمیدم قهوه توشه به سمتم گرفت

_آتیلا جایی رفت؟

آنیدا_یکم خرید داشتیم گفتم بره انجام بده برگرده

_یکم دیر برنگشته؟

آنیدا نوچی کردو سینیو به سمت ویهان گرفت

ویهان_چرا خم نمیشی؟سینی توی چشممه یکم بیارش پایین تر تا یه فنجون بردارم

آنیدا_عمرا جلوی دشمنم به نشونه احترام هم که شده خم بشم زودباش یه دونه بردار

تک خنده ای کردمو سری به نشونه تاسف تکون دادم یکی از اون یکی لجبازترو یه دنده تر نظرم عوض شد به نظرم آنیدا و ویهان خیلی بهم میان


romangram.com | @romangraam