#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_240
_خیلی خب من اعتراف کردم تو هم آروم بگیر
بعد ناخواسته بازوشو توی دستم گرفتم بهش نگاه کردم توی اون لحظه آروم کردن پسر هیولایی که حسابی عصبی و حرصی بود برام خیلی مهم بود نمیخواستم اینطوری برگردیم خونه
سپنتا با دست آزادش دستی توی موهاش کشیدو کلافه پوفی کشید انگار همین رفتارم باعث شد یکم آروم بگیره
سپنتا_عادت داری یه پسرو اینطوری آروم کنی؟
_آره آتارو همیشه اینطوری آروم میکنم
یکهو لبمو محکم گاز گرفتم و خفه خون گرفتم سپنتا حسابی جا خورد تیز به سمتم برگشت
سپنتا_آتا؟آتا کیه؟
_چیزه...آتا...میشه...آتا...
سپنتا_حرف بزن آتیلا...آتا کیه؟
ای خدا حالا چه طوری بهش میگفتم آتا کیه؟آنیدا گفته بود نباید کسی درباره ما چیزی بدونه
سپنتا_نمیخوایی حرف بزنی نه؟اوکی از آنیدا میپرسم
_نه نه نه نباید آنیدا بفهمه که من اسمی از آتا بردم
سپنتا_آنیدا چرا نباید بخواد که اسمی...
سریع حرفشو قطع کردمو گفتم:
_آتا پسر خالمونه...همسنو سال آنیداس
سپنتا با حرص روشو ازم گرفت با التماس بهش نگاه کردم
_لطفا بین خودمون بمونه خواهش میکنم
سپنتا_چرا میترسی بقیه بفهمن که شما یه پسرخاله دارید؟مگه بی کسو کارید؟
romangram.com | @romangraam