#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_239

سپنتا بدون اینکه ملاحظه کنه توی خیابونیم داد زد

سپنتا_خفه شو راه بیا یه وقت جلوی زبونتو نگیری تا بهت نگن لالی حسابی کل بنداز تا آخرش اینطوری جوابتو بدن

بغضم گرفته بود هم از رفتار سپنتا هم از داد زدنش هم از درد بدی که توی مچ دستم میپیچید به خاطرهمین با لحن لرزونی گفتم:

_هروقت عصبانی میشی پاچه منو میگیری

سپنتا انگار لحنم کمی آرومترش کرد اما هنوز عصبی بودو دستم توی دستش درحال له شدن

سپنتا_شرمنده اما هرکی ندونه فکر میکنه گذشته عاشقانه ای داشتیم

_مونگ چونگا(عقب مونده)

سپنتا کنار خیابون ایستاد برای اولین تاکسی دست بلند کرد بعد هردومون باهم سوار عقب شدیم لازم نیست بگم ماشینش به خاطر نقشه احمقانه من توی پارکینگ دانشگاه موند تا فردا درستش کنه

سپنتا_مون چی چی؟الان چی گفتی؟

رومو ازش گرفتم و توجهی بهش نکردم

سپنتا_چه زبونی بود؟فحشم دادی؟

_ساکت باش نمیخوام باهات حرف بزنم

سپنتا_خوبه والا طلبکارم شدیم

راننده تاکسی نگهداشت تا یکی دیگرو سوار کنه که سپنتا با عصبانیت به سمت راننده برگشتو گفت:

سپنتا_برو آقا دربست گرفتم کسیو سوار نکن

ناخواسته دستشو توی دستم گرفتم و کمی خودمو بهش نزدیک تر کردم که باعث شد با همون نگاه عصبانیش به سمتم برگرده

_چته یکم آروم باش باشه ببخشید اشتباه از من بود نباید باهاش کل کل میکردم

سپنتا_خوبه حتما باید اینطوری سگم کنی تا به اشتباهت اعتراف کنی


romangram.com | @romangraam