#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_238

سپنتا_خب من برم حساب کنم تو هم زودتر پاشو

بعد مقابل چشمای تعجب زده من پا شد رفت عجب آدمیه فکر نمیکردم تا این حد فوضول باشه که وایسه حرفای منو با امامی گوش بده پسره فوضول

صندلیمو عقب کشیدم خواستم بلند بشم که صندلیم به یه پسر خورد باعث شد ضربه ای به من وارد بشه و دوباره روی صندلیم بیفتم با حرص به پشت سرم برگشتم

_چی کار میکنی؟چرا مراقب راه رفتنت نیستی؟

_تو از عمد به من زدی چیه راه جدید دلبری کردنه؟

با حرص از روی صندلیم بلند شدم از پشت میزم کنار رفتم و روبه روش عصبی ایستادم

_چی داری برای خودت میگی؟برو یه نگاه به خودت توی آیینه بنداز اصلا در حدی هستی که بخوام برات دلبری کنم؟

پسره پوزخندی زدو با لحن مسخره ای گفت:

_بهمون نمیخوری برامون شاید...

این حرفش خیلی سنگین تموم شد چون اولش خشکم زد بعدش تمام تنم یخ زد باورم نمیشد یه پسر توی جمع تا این حد وقیح باشه که یه همچین حرفی بزنه

دستام از شدت خشم مشت شد لبامو روی هم فشردم خواستم چیزی بگم که با یه صدا خفه خون گرفتم

_ببخشید آقا پسر

پسره به پشت سرش برگشت سپنتا همون لحظه دست مشت شدشو بالا بردو محکم کوبید توی دهن پسره از ترس دستامو جلوی دهنم گرفتمو بهشون نگاه کردم سپنتا با عصبانیت یقه پسررو گرفت یه مشت دیگه توی صورتش کوبید چند نفر جلو اومدن تا از هم جداشون کنن اما سپنتا انگار قصد جدا شدن از پسررو نداشت

سپنتا_یه بار دیگه اون جملرو توی چشمام زل بزن به زبون بیار...یالا تا دندوناتو خورد نکردم

پسره ناله ای از درد کرد سپنتا اخماش به شدت تو هم بود اما صورت خونسردی داشت گردن پسررو گرفت محکم فشار داد

سپنتا_حالا ببینم بعد این بلایی که میخوام سرت بیارم چیزی برات باقی میمونه تا به دختر بعدی یه همچین حرفی بزنی

و همون لحظه زانوشو محکم بالا اوردو کوبید به جایی که نباید میکوبید صدای نعره پسره با ول کردن دست سپنتا از دور گردنش همزمان شد نگاه تحقیر آمیزی به پسری که روی زمین از درد توی خودش میپیچید انداخت بعد به سمت من اومد مچ دستمو محکم توی دستش گرفتو دنبال خودش کشوند از کافه زد بیرون همینطور دنبالش کشیده میشدم و مچمم در حال له شدن بود

_ای بابا تقصیر من چیه؟


romangram.com | @romangraam