#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_226

وارد آسانسور شدم ویهان هم سوار شد و پوفی کشید

ویهان_چرا جوگیر میشی؟میخواستی تنهایی بری؟

_آخی هنوز یادم نرفته اون دفعه چون تنها نبودم چه طوری یارو از دستم در رفت

ویهان_اگه من نبودم قطعا یه بلایی سرت میاورد

_آره خب اصلا باعث نشدی که طرف در بره

ویهان_اصلا از کجا معلوم همه این آدما به اون دزدی مربوط بشن؟

_چون تو خنگی نمیتونی بفهمی پس ازت انتظار زیادی نمیره

در آسانسور که باز شد سریع زدم بیرون ویهان هم پا تند کردو دنبالم راه افتاد سریع از شرکت بیرون زدم به سمت ماشین ویهان رفتم اون مرده هنوز همونجا بودو یه جورایی داشت ماشینو میپایید

_آهایی آقا...چیه میخوایی بخریش؟

مرده با دیدنم جا خورد سریع از خیابون رد شد خواستم دنبالش کنم که ویهان بازومو محکم کشیدو به سمت ماشین برد

ویهان_بپر بالا با پای پیاده نمیشه

سوار ماشینش شدم ویهان هم سریع سوار شدو ماشینو روشن کرد از شیشه عقب بهش نگاه کردم دیدم سوار یه موتور شدو با عجله حرکت کرد

_بدو بدو تعقیبش کن اینو نباید از دست بدیم

ویهان_کمربندتو ببند از همین الان توی مشتمونه

کمربندمو بستم از موتوریه چشم برنمیداشتم خدایی ویهان هم خیلی عالی رانندگی میکرد وگرنه تا الان گمش کرده بودیم ناکس از جاهایی میرفتو سبقت میگرفت که کارو برای ماشین واقعا سخت میکرد

به سمت ویهان برگشتم و با لحنی که از من بی سابقه بود گفتم:

_نمیخوام اتفاقی بیفته اما اون مردرو میخوام لطفا گمش نکن

ویهان نیم نگاهی بهم انداخت بعد اخماشو بیشتر تو هم کشیدو قیافش جدی تر شد سرعتشو بالاتر بردو سری به نشونه تایید تکون داد وقتی میدیدم چه قدر حین رانندگی و جدی شدن صورتش جذاب میشه یکم از هیجانی که از سرعت بالای ویهان بهم دست میداد و ترس و نگرانی که از تعقیب اون یارو به دلم نشسته بود کاسته میشد


romangram.com | @romangraam