#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_223
_یه جایی توی زندگی هست که دلت گرفته اما مجبوری بخندی و شاد باشی بهش میگن اوج قدرت
شاینا_اگه قدرت اینه من نمیخوامش
نیوشا_چی شده شاینی جونم چرا انقدر دلت پره؟
شاینا سرشو پایین انداختو با غم آهی کشید خواست حرفی بزنه یکهو در اتاقم به شدت باز شد اصلا به سمت در برنگشتم تنها الاغی که توی این شرکت عین یابو در باز میکنه و عین گولاخ عصبی نفس میکشه و عین یه خون آشام بهت خیره میشه تا شاید ازش بترسی و تسخیرت کنه همین الدنگیه که نیوشا دلش میخواست سوگولیش میبود:/
ویهان_برید بیرون من با مهندس صوفی یکم حرف دارم
شاینا_ویهان خوبی؟چرا قیافت اینطوریه؟چیزی شده؟اگه مربوط به تماس های امروزه باید بهت بگم...
ویهان_شاینا عزیزم بهت گفتم برو بیرون میخوام با این خانوم به اصطلاح محترم تنها حرف بزنم پس برو بیرون
شاینا و نیوشا با نگرانی بهم نگاه کردن هنوز به سمت ویهان برنگشته بودم و ریلکس درحال خوردن چاییم بودم نگاه اطمینان بخشی به هردوشون انداختم که باعث شد پوفی بکشنو برن بیرون پسرا هم که میدونستم شروین و آریاس هستن با حرف بعدی ویهان بیرون رفتنو درو بستن
ویهان_میترسی به سمتم برگردی؟
لیوان خالی شده از چاییمو روی میز مقابلم گذاشتم یه دستمو روی پشتی مبلی که روش نشسته بودم انداختم و متاثر به سمتش برگشتم
_بی لیاقتی تو چهره بعضیا موج میزنه...چشممو میزنه ترجیح میدم نگاشون نکنم
ویهان_روی اعصابم نرو آنیدا من عفت کلام ندارم خجالت نمیکشی؟کی میخوایی دست از این کارای وقیحی که انجام میدی برداری؟هــــان؟
صدای داد بلند و محکمش باعث نشد که بترسم شایدم ترسیدم اما به روی خودم نیاوردم به هرحال دختری نبودم که به این بادها بلرزه و قالب تهی کنه
از روی مبل بلند شدم دستامو پشتم قلاب کردم و به آرومی به سمتش قدم برداشتم اما نگاهم روی قدمام بود نه به قیافه برزخی و حرصی اون
_وقیح کارای من نیست وقاحت اینه که فراموش کنی و منو به خاطر عکس العملم بازخواست کنی
روبه روش که رسیدم به آرومی سرمو بالا اوردم و سرد خیره چشمای شیشه ایش شدم
_گرفتی که منظورم چیه؟
ویهان_میدونی که هرکار من بی دلیل نیست تو اصلا شیوه ارتباط گرفتن با آدمای اطرافتو بلدی یا فقط میدونی باهاشون لج کنی و حرف خودتو به کرسی بنشونی؟
romangram.com | @romangraam