#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_216
_ادامه بده توی چرتوپرت بافتن استادیا پس یه استعدادی داری
شهاب_کجاشو دیدی بذار بیشتر باهام آشنا بشی استعدادهای دیگمم کشف میکنی
با دیدن سپنتا که از دور به سمتم میومد رنگ نگاهم عوض شد یکم هول کردم به خاطرهمین تند تند گفتم:
_ببین شهاب من بعدا باهات تماس میگیرم فعلا کاری نداری؟
شهاب_کیو دیدی منو فراموش کردی؟کاری نکن بیام اون خراب شدرو روی سرت آوار کنم دختره سلیطه خیانت کار
_واقعا وقت مسخره بازیاتو ندارم بعدا حرف میزنیم خدافس
بدون اینکه منتظر حرفی از جانبش بمونم سریع تماسو قطع کردم همون لحظه هم سپنتا بهم رسید لبخندی که واقعا مصنوعی بود روی لبام نشوندم و چهره نگرانمو پشت چهره بیخیالی پنهون کردم
_عه شما هنوز نرفتید؟
سپنتا_نه هنوز...لاستیک ماشینم اتفاقی توی پارکینگ پنچر شد
خودمو به کوچه علی چپ زدم قیافه متاثری به خودم گرفتمو با لحنی که مثلا تسکین دهندش باشم گفتم:
_دیگه ماشینه پنجر میشه
سپنتا_آره خب اونوقت هر چهارتا باهم پنچر شدن
از این حرفش کمی جا خوردم خدا خفت کنه اردشیر من گفتم لاستیکشو پنچر کن نگفتم هرچهارتاشو پنچر کن احمق:/
نمیدونم چرا غیر مستقیم انگار داشت یه چیزیو بهم میفهموند ولی وایسا ببینم این چرا اصلا عصبی نیست؟چرا انقدر ریلکسه؟خیلی آروم با متانت حرف میزنه هرچند من اون کارو نکردم تا عصبیش کنم بلکه انجامش دادم تا توی دانشگاه موندگارش کنم
سپنتا_انگار خدا هم میخواد من امروز به این مراسم بیام دعوتت هنوز سرجاشه؟
لبخندی از سر خوشحالی زدمو سری به نشونه تایید تکون دادم
_بله البته
سپنتا_پس بریم سمت سالن
romangram.com | @romangraam