#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_205
_من هیچکس به اندازه خواهرم برام مهم نیست شما هم هرجور دلت میخواد دربارم فکر کن
از اتاقش بیرون اومدمو درو بستم بغض بدی بیخ گلوم نشست دستی به بینیم کشیدمو از سالن بیرون زدم به سمت کلاسم رفتم لبام لرزید چشمام پر از اشک شد اما مانع ریخته شدن حتی یه دونه از اشکام شدم
خستگی رو خسته کردم زندگی رو خسته تر مرگ رو وابسته کردم درد رو وابسته تر ما آدما خودمونیم کرم داریم میریم سمت آدمایی که لیاقت ندارن درسته که میگن پشت محکم ترین شخصیت ها صدای خورد شدن استخون تجربه ها میاد پشت آروم ترین صداها اشک و بغض و فریاد حس میشه پشت مهربون ترین آدما پر از طعنه ها و کنایه های بقیه پیدا میشه پشت هر ویترین مرتب و خوشگلی یه انباری درهم ریخته و بی سروسامونه اما پشت ذات بعضی از آدما فقط تحقیرو غرور نشسته اصلا با من بودن خارج از بحث لیاقت پارتی میخواد بدبخت بعد دست رد به دعوتم میزنی؟
آدم نمیتونه اخلاق کسیو عوض کنه ولی میتونه باهاش به اندازه لیاقتش رفتار کنه یه سری آدمای دورمو تحویل گرفتم فکر کردن خیلی بالان نمیدونن روی حساب چیز دیگه ای بوده لازمه بگم هیچی نیستن
دستام مشت شد بدجور از رفتارش لجم گرفته بود حالا من نمیفهمم این وسط چرا من اینطوری دارم حرص میخورم؟آخه دقیقا از این لجم میگیره که میبینه با چه شوروشوقی دعوتش کردم بعد اینطوری میزنه منو عین چی پرس میکنه اما آتیلا نیستم اگه تورو نکشونم مراسم حالا میبینی
منو دست کم گرفتی تکرارمون هیچ وقت پخش نمیشه اینو بهت ثابت میکنم الماس از تراش میدرخشه انسان هم از تلاش یه کاری میکنم درخششم چشاتو کور کنه
وارد کلاس شدم بدون اینکه به بقیه توجهی داشته باشم سریع موبایلمو از توی کیفم برداشتم و اصلا به صدا زدنای بنفشه و مریم توجهی نکردم شماره اردشیرو گرفتم بعد چند بوق بالاخره جواب داد
اردشیر_به به آتی خانوم جانم چی شده؟
_سلام اردشیر دانشگاهی؟
اردشیر_آره رسیدم میخوام ماشینو پارک کنم لامصب جا هم نیست
وای منو اینهمه خوشبختی محاله خدایا شکرت ایول
_ببین اردشیر ماشین استاد سردارو که میشناسی؟
اردشیر_بپرس کی هست که ماشین استاد سردارو نشناسه آره چه طور؟
یکم به اطراف نگاه کردم وقتی دیدم خبری از کسی نیست آروم پچ پچ مانند گفتم:
_اردشیر ببین چی میگم برو پارکینگ اساتید ولی حواست به دوربین ها باشه برو ماشین استادو پنچر کن
اردشیر_چرا باز چی کار کرده که میخوایی اینطوری تلافی کنی؟
_برات تعریف میکنم تو فقط این کارو برام انجام بده تا یه هفته برات از بوفه دانشگاه هات چاکلتو کیک میخرم
صدای خنده اردشیر باعث شد بین استرسی که داشتم لبخندی هم روی لبای خودم بشینه و خندم بگیره
romangram.com | @romangraam