#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_201

امامی_درست نیست پشت سر استادتون اینطور حرف بزنید به خصوص استادی که رفیق صمیمی خودم باشه

محمد_خب استاد از کجا فهمیدید منظورمون استاد سردار؟شما مگه فقط یه دوست صمیمی استاد دارید؟

امامی دستی پشت گردنش کشیدو تک خنده مردونه جذابی کرد اما بعدش یه پس کله ای آروم به محمد زدو با خنده گفت:

امامی_زبون دراوردی حالا سر کلاس دیدمت از خجالتت در میام

محمد خندید و "مخلص شما هم هستیم" به استاد گفت امامی دوباره نگاه قهوه ای رنگشو به سمتم هدایت کردو گفت:

امامی_خانوم صوفی میتونم چند دقیقه باهاتون حرف بزنم؟

_البته چرا که نه

محمد_بنفشه مریم بیایید ما بریم انگار مزاحمیم

امامی_نه محمد جان من یه قولی به خانوم صوفی دادم الانم بهش عمل کردم خودش صلاح بدونه براتون تعریف میکنه

با رفتن بچه ها کنجکاو به امامی نگاه کردم که لبخندی به روم زد به سمت سالن اساتید شروع کرد به قدم زدن منم کنار دستش راه افتادم

امامی_میدونم خیلی طول کشید میشه گفت دو ترم پیش بود شما درخواست دادید اما باور کنید یکم سخت بود درسته دیر شد اما درنهایت تونستم براتون این دعوت نامرو جور کنم

بعد از توی کیفش یه پاکت سفید بیرون آوردو به سمتم گرفت کنجکاو پاکتو باز کردم با دیدن متن دعوت نامه هیجان زده سرمو بالا آوردم بهش نگاه کردم که دیدم با دیدن خوشحالیم چشماش برقی زدو لبخندی روی لباش نشست

_واقعا نمیدونم چه طوری ازتون تشکر کنم خیلی خیلی ممنونم خیلی کمک بزرگی بهم کردین من خیلی منتظر این دعوت نامه بودم وای خدا

بعد با خوشحالی پاکتو به خودم چسبوندم و با هیجان چشمامو روی هم بستم و توی دلم یه جیغ خیلی بلند کشیدم چشمامو که باز کردم چشمم به سپنتا افتاد که از کنار امامی رد شدو چشمش به من افتاد اولش جا خورد به سمت پسری که روبه روی من بود برگشت ببینه کیه که دارم اینطوری جلوش رفتار میکنم که با دیدن امامی جا خوردنش شدیدتر شد اما خودشو نباخت و باهاش دست داد

سپنتا_به به چشممون به جمالتون روشن شد استاد

امامی_حالا ببین کی داره به کی میگه بعد درگیری های دیروز ندیدمت تماسامم که جواب ندادی

سپنتا_شرمنده داداش یکم درگیر بودم جبران میکنم عصر کلاس ندارم میخوایی بریم یه دور بزنیم

امامی_برعکس من عصر کلا تایمم پره کلاس دارم باهم هماهنگ میکنیم


romangram.com | @romangraam