#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_197
ویهان_اینکارو به خاطر تو نکردم توی ماشین بابای منی نخواستم خونت پای ما بیفته وگرنه مرده و زندت به من چی میرسونه؟هرچند مردت خیلی بهتر از زنده بودنته
_کور شود آنکه نتواند ما را ببیند
ویهان برو بابایی گفتو روشو سمت خیابون کرد منم با حرص رومو ازش گرفتم دستمو سمت اسپریم که کف ماشین افتاده بود بردم خم شدم برشداشتم و دستی بهش کشیدم داخل کیفم گذاشتم
چرا وقتی بوی عطرشو حس کردم نفهمیدم من به این بو حساسم؟ یعنی تا این حد بوی تلخ آرومم میکنه که خیلی چیزارو نمیفهمم؟ به معنی واقعی از خود بی خودم کرده بودا
بقیه راه توی سکوت گذشت وقتی به جلوی برج رسیدیم ماشین توقف کرد سریع پیاده شدم دستی به لباسم کشیدم و ماشینو دور زدم ویهان هم پیاده شد و دستی به کتش کشید و بعد به من نگاه کرد
ویهان_چرا همیشه مشکی میپوشی؟
با طعنه به سمتش برگشتمو گفتم:
_به خاطراینکه بهت یاداوری کنم اگه باهام در بیفتی همین الانشم برای ختمت آمادم
ویهان دستی به لباش کشید و سری به نشونه تایید تکون داد بعد یه قدم بهم نزدیک تر شد نگاهش پایین بودو یه جورایی انگار داشت خودشو کنترل میکرد
ویهان_میدونستی هیچ کدوم از حرفات برام اهمیتی نداره؟
_اهمیت حرفام برات مهم نیست اما اینو خوب میفهمم که چه طور میسوزی و کم میاری درضمن همینکه میتونم روی انگشت کوچیکه دستم بلندت کنمو بنشونمت سر جات دیگه قدرت کلماتمو دست کم نگیر مستر زرگران
و بعد رومو ازش گرفتم و از جلوی پله هایی که به ورودی برج ختم میشد بالا رفتم ویهان هم دنبالم راه افتاد بعد آروم طوری که فقط خودمون بشنویم با حرص لب زد:
ویهان_ببین اگه داری به بخشی که توش کار میکنی و اون روز در کمال پرویی به من دستور دادی اشاره میکنی بهتره بهت بگم اگه معرفت خودم نبود الان اینجا نبودی
_بالاخره مسئول این پروژه منم و حق دستور دادن به همه حتی پسر رئیسو هم دارم پس بشین سر جات بچه سرمون رفت
در لابی که باز شد با دیدن شروین لبخند گرمی روی لبام نشست و باهاش دست دادم
شروین_ماشالله هربار میبینمت از دفعه قبل هم خوشگلتر شدی
_زبون بازیتو بذارم به پای کم کاری که کردی؟
شروین تک خنده ای کرد با ویهان دست دادو کوتاه همو بغل کردن بعد به سمت من برگشت
romangram.com | @romangraam