#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_195

موبایلو ازش گرفتمو چپ چپ بهش نگاه کردم بعد به آتیلا گفتم:

_آتیلا خودت میدونی عصبی بشم چی میشه بهت پیشنهاد میکنم مستقیم بری دانشگاه صدای اون صاحب مردرو هم کم کنید کیان هنوز گواهینامه نگرفته پس زیاد جلب توجه نکنید

آتیلا_باشه آبجی صدات یکم قطع شد ولی اوکی قطع میکنم بوس بای

بعد تماس قطع شد به سمت ویهان برگشتم که بدجور داشت خون خودشو میخورد

_میبینم داداشت از نظر کم بود عقل به خودت رفته...یکمم به پدرتون نکشیدید

ویهان لباشو روی هم فشردو چیزی نگفت پوفی کشیدم موبایلمو برداشتم و برای آتیلا پیامک زدم

"بهت اعتماد دارم مراقب خودت باش اتفاقی برات نیفته"

سرمو چرخوندم و به سمت خیابونا برگشتم بی دلیل دلم گرفته بود کاش اونقدری که دلم میگرفت شانسم میگرفت الان خوش شانس ترین آدم این شهر بودم

نریمان_برج (...) تشریف میبرید؟

ویهان_آره به بابا هم خبر بده

نریمان_چشم صبح بهشون خبر دادم

ویهان_نفهمیده که کیان با ماشین من بیرون رفته؟

نریمان_خیر فعلا چیزی نفهمیدن

ویهان سری به نشونه تایید تکون داد بعد به سمت من برگشت بوی عطرش که داخل ماشین پیچیده بود واقعا بی نظیر بود شاید تمام مدت بوی عطر ویهان بوده که بدجور داشت برای یه خواب راحت منو هدایت میکرد اما مدام پسش میزدمو خودمو به اون راه میزدم اما انگار دیگه راه فراری ندارم به خصوص دیشبم دیر خوابیدم و صبح خیلی زود هم بی دلیل بی خواب شدم

بی خوابی های این روزامو میتونستم به پای درگیری های ذهنی این روزام بنویسم از دستورات همایون گرفته تا خلاء هایی که از آتا توی ذهنم بود

سرم به آرومی روی پشتی ماشین نشست بوی سردو تلخ عطر ویهان وجودمو آروم میکرد یه آرامش عجیب که تا حالا بهم دست نداده بود

سرم به آرومی به سمتش چرخیده شد سرش توی موبایلش بودو اخماش تو هم بود اگه ویهان میدونست من کیم و برای چه هدفی توی شرکتشونم چی کار میکرد؟اصلا اگه از گذشته منو کارایی که کردم خبردار میشد چی؟از دلیل برگشتنم به ایران از نقشه ای که برای پدرشو شرکتش کشیدم از بلاهایی که قراره سرشون بیاد و حتی از شخصیت اصلی خودم

پلکام روی هم سنگین شد و کم کم نفهمیدم که چه طوری شد بی اختیار دستمو روی قفسه سینم کشیدمو قلبمو توی مشتم گرفتم نفس عمیقی کشیدم اما انگار اکسیژن ماشین کم بود چون تامین کننده ریه هام نشد به خاطرهمین بی رمق دوباره نفس دیگه ای گرفتم اما بازم بی فایده بود


romangram.com | @romangraam