#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_19

نیوشا_تو هنوز اینجایی؟

_ببخشید نمیدونستم جای تورو تنگ کردم خانوم

نیوشا_بهتره اینجا مراقب حرف زدنت باشی تا سرت به باد نره

_شما هم بهتره از این به بعد مقابل من بیشتر هوای خودتو برنامه هاتو داشته باشی چون قبل از اینکه به خودت بیای من از همه چی سر درآوردم پس از من بترس

دو تا دستامو عین هیولاها بالا اوردمو ناخنامو بهش نشون دادم که باعث شد یکم خودشو عقب بکشه و با نگرانی بهم نگاه کنه پوزخند سردی بهش زدم و رومو ازش گرفتم که متوجه شاینا و یه پسر قدبلند خوشتیپ شدم که کنار هم ایستاده بودنو درحال بررسی مدارک توی دستشون بودن

زشت بود بدون خدافسی برم به خاطرهمین به سمت شاینا رفتم که متوجهم شدو به روم لبخندی زد

شاینا_فکر کردم رفتی ازت دلخور شدم که بی خبر گذاشتی رفتی

_نه یکم مصاحبم طول کشید اومدم ازت خدافسی کنم

نگاهم به سمت پسر قدبلند عضله ای کنار دست شاینا کشیده شد که مو و چشمای مشکی رنگی داشت ته ریشی هم روی صورتش بود که باعث میشد صورتشو جذاب تر نشون بده

_شاینا معرفی نمیکنی؟

شاینا_آها ببخشید...آنیدا جون ایشون مهندس آریاس شیخ بهایی هستن مدیر بخش نرم افزارها...آریاس جان ایشون هم مهندس آنیدا صوفی هستن که از این به بعد قراره توی بخش ما مشغول به کار بشن

پسره که حالا فهمیده بودم اسمش آریاسه به سمتم برگشت و لبخند مهربونی تحویلم داد بهش میومد پسر خوبی باشه

آریاس_خوشبختم مهندس

_همچنین امیدوارم همکارای خوبی برای هم بشیم

_شک نداشته باش که یه همچین اتفاقی توی خوابتم نمیفته خانوم صوفی

با شنیدن صدای کسی که این حرفو زده بود به پشت سرم برگشتم با دیدن ویهان و نگاه سرد ترسناکش باعث شد ابروهام بالا بپره الکی که نیست میگم این پسره بدجور شبیه خون آشام داخل سریال خاطرات خون آشامه چون این لبخند موزیانه یه وریش و نگاه شیشه ای مرموزش کاملا شبیه "ایان سامرهلدر" بود

ویهان_تو ميخوای مثل من شی ولی من از خودم فرار ميكنم

سری به نشونه تایید تکون دادم انگار میخواست ادامه بحث های داخل اتاق پدرشو اینجا ادامه بدیم کمی کیفمو روی شونم جا به جا کردم همزمان گفتم:


romangram.com | @romangraam