#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_186
سپنتا_ویهانه
ماشین هنوز واینستاده بود در سمت شاگرد باز شد همینکه ایستاد آنیدا سریع ازش پیاده شد با دیدن قیافش با ترس پشت سپنتا پریدمو محکم بازوشو چنگ زدم که باعث شد از این رفتارم جا بخوره
آنیدا_تمام مدت کجا بودی هان؟نمیفهمی نمیتونم دوریتو تحمل کنم احمق
آنیدا قفل فرمونی که دستش بود به سمت سپنتا گرفت ویهان پیاده شد بهش نزدیک شد
آنیدا_امروز توی دانشگاه بهم نگفتی ازش خبر نداری؟پس اینجا باهاش چه غلطی میکنی؟
سپنتا ریلکس دستاشو توی جیب شلوارش بردو پوزخندی زد سرشو به سمت چپ چرخوندو گفت:
سپنتا_انگار اشتباه کردم که بهت خبر دادم
آنیدا قفل فرمونو به زیر گلوی سپنتا چسبوندو با خشم داد زد:
آنیدا_پرسیدم خواهرم اینجا با تو چی کار میکنه؟
سپنتا_چرا از خودش نمیپرسی؟
ویهان_یکم آروم باش آنیدا بیایید بشینیم حرف بزنیم
آنیدا_حرف؟من هیچ حرفی با شماها ندارم چرا دست از سر منو زندگیم برنمیدارید؟چرا هر اتفاقی میفته یه سمتش به شماها برمیگرده
سپنتا با عصبانیت روبه خواهرم داد زد:
سپنتا_انگار دلت میخواست به جای من الان یه نفر دیگه اینجا پهلوی خواهرت میبود اما اون وقت تضمین نمیکردم عین من سالم بهت تحویلت میدادن
آنیدا با عصبانیت زیر لب غرید:
آنیدا_خفه شو
آنیدا به سمت سپنتا خیز برداشت ویهان مانعش شد منم سریع از پشت سپنتا بیرون اومدم به سمتش رفتم محکم بغلش کردم که باعث شد با خشونت منو به خودش فشار بده بغضم شکست زدم زیر گریه
_معذرت میخوام آبجی همه این اتفاقا تقصیر من بود
romangram.com | @romangraam