#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_174

سریع ازش فاصله گرفتم و لبه های کتمو به هم نزدیک تر کردمو قدمامو تندتر برداشتم وای خاک عالم این اینجا چی کار میکنه؟

_بهت میگم وایسا...میدونی همه نگرانتن احمق...اینجا چه غلطی میکنی؟

جوابی بهش ندادم درعوض هرچی رمق داشتم توی پاهام ریختمو به سرعت فرار کردم اما انگار سپنتا قصد بیخیال شدن از منو نداشت چون دنبالم کردو هی "صبر کن" "وایسا" میگفتو دنبالم میکرد ای بابا دست از سرم بردار ولم کن برو به تو چه اصن

نمیدونم یک دفعه پام به چی گیر کرد محکم خوردم زمین از شدت درد ناله ای کردمو زدم زیر گریه سپنتا بالای سرم رسیدو یکم خم شد تا بلند کنه اما محکم بازومو از دستش بیرون کشیدمو با جیغ جیغ گفتم:

_ولم کن دست از سرم بردار به تو چه اینجا چی کار میکنم گورتو گم کن بذار راحت باشم

سرمو پایین انداختمو بیشتر گریه کردم عین یه دختر بچه شده بودم که بهونه میگرفتو خودشم نمیدونست چرا داره گریه میکنه یا شایدم میدونست اما اونقدر دلیل داشت که نمیدونست برای کدوم دردش داره گریه میکنه

سپنتا_خیلی خب به خواهرت زنگ میزنم به من ربط نداره اما به اون که ربط داره

اسم خواهرم که وسط اومد سریع سرمو بالا اوردمو تند تند گفتم:

_نه نه توروخدا به اون زنگ نزن ازت خواهش میکنم

سپنتا بی توجه به خواهش کردنام درحال ور رفتن با موبایلش بود شک نداشتم داره دنبال شماره خواهرم میگرده همه این رفتاراش یه زنگ خطر برای من محسوب میشد به خاطرهمین سریع خودمو کش آوردم پاهاشو گرفتمو با التماس بهش چسبیدم

_توروخدا بهش زنگ نزن...التماست میکنم سپنتا...هرکار بگی میکنم به خواهرم زنگ نزن

سپنتا_داری چی کار میکنی دیوونه پامو ول کن

اما به حرفش گوش ندادم همچنان محکم پاشو گرفته بودم و سرمو بهش چسبونده بودم سپنتا موبایلشو توی جیبش انداخت خم شد بازومو گرفت منو از روی زمین بلند کرد

سپنتا_دیوونه شدی تو؟این رفتارا چیه میکنی

بعد دستی به لباسام کشیدو کمی لباسامو تکوند

سپنتا_اینجا چی کار میکنی؟از صبح خواهرت دنبالت میگرده همرو متهم کرده...میدونی هممونو...حتی منو هم تهدید کرده

سرمو پایین انداختم و حسابی فین فین کردم

سپنتا_آخه بگو من به تو چه ربطی دارم خیلی از هم خوشمون میاد که باعث و بانی گم شدنت من باشم؟خودم حالم خیلی خوبه خواهرتم روی اعصابم بود


romangram.com | @romangraam