#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_17
با ابروهای بالا پریده به سمت ویهان برگشتم که نگاه بدجنسی بهم انداخت از اینکه بهش کمک کرده بودم و دلم براش سوخت از خودم بدم اومد توف به ذاتت پسره بی چشمو رو حتی واسم افت داره بگم بدخامی
ویهان_من خودم یه تنه جای هر نیرویی که کم داری پر میکنم بابا فقط اینو اینجا موندگار نکن
_یه عده رو برعکس کنی و تکونش بدی ازشون ادعا میریزه مشڪل اینجاست که سخنران زیاد داریم مرد عــمل نداریم
تا اینجاشم زیادی وقتمو هدر دادم به خاطرهمین کیف کنار دستمو برداشتم و از روی مبل بلند شدم روبه ارسلان کردمو گفتم:
_مشکلتون حل شد آقای زرگران چون پسر ارشد زحمت کشتون هست میتونه کارارو بچرخونه به نظرم بهتره روی کمک پسرتون از این به بعد بیشتر حساب باز کنید
ارسلان_لطفا بشینید خانوم صوفی
ویهان_حالا که میخواد بره بذار بره باباجون چیزی که ما زیاد داریم نیروهایی مثل این خانومه
_میتونی روی حرفت بمونی و قدرت هایی که من دارمو پیاده کنی؟
ویهان از روی مبل بلند شد میز بینمونو دور زد و روبه روم ایستاد سینشو جلو داد اما من همچنان نگاه سردمو برای دیدن صورت وحشی اما خونسردش بالاتر گرفتم و بهش نگاه کردم
ویهان_شک نداشته باش جای صدتای تورو هم میتونم برای این شرکت یه تنه پر کنم
_تنها كسی كه شبيه حرفاشه آدميه كه حرف نميزنه سکوت از ما احساس زرنگی از شما...این گوی و اینم میدان آقای ویهان زرگران
ویهان_من هیچ وقت تظاهر به کسی که نیستم نمیکنم چون ترجیح میدم نسخه اصلی خودم باشم تا نسخه جعلی از شخص دیگه ای
_حرفام حکم تیر دارن هروقت خوردی جای دردشو حس میکنی عین الان که خوب طعنه توی حرفامو فهمیدی
ویهان_بعضیارو اینطور باید توصیفشون کرد زبوناشون دراز و مغزاشون خالی
سری به نشونه تایید حرفاش تکون دادم و بی توجه به حضور ارسلان که بی هیچ حرفی به هردومون خیره شده بود روبه پسرش گفتم:
_حرفاتون قشنگه، ظاهرتونم باکلاسه ولی ذاتتون...
ویهان دستشو به معنی سکوت بالا آورد و چشماشو روی هم بست منم سکوت کردم و بهش نگاه کردم ببینم میخواد چی بگه که دیدم توی همون فاصله نزدیکی که به من داشت سرشو به سمت پدرش چرخوندو گفت:
ویهان_اگه شما موافق باشید این دختره اینجا مشغول به کار بشه ببینم قدرت ماورائی که داره چیه که ادعا میکنه من نمیتونم انجامش بدم
romangram.com | @romangraam