#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_167

سپنتا_بسم الله چرا خودتو شبیه جن کردی؟

هیچ حرفی برای گفتن از گلوم خارج نشد فقط خیره مرد روبه روم که با فاصله پنجاه متری ازم ایستاده بود شدم توی حوله لباسی سفید رنگش و یه حوله مشکی کوچولوتر روی شونه هاش

حالا که فکرشو میکنم سپنتا حتی توی این لباس هم میتونه جذاب و خوشتیپ باشه:/

آریاس_سپنتا برات توضیح میدم قضیه اینی نیست که تو فکر میکنی

سپنتا_این دختره کیه چرا همچین کرده با خودش؟

آریاس به سمتم برگشت و تازه متوجه قیافم شد و جا خورد

سپنتا_وایسا ببینم نکنه سپیدس

آریاس چشماش گرد شد با تعجب به سمت آریاس برگشتم که از این حرف سپنتا حسابی جا خورده بود سپیده کیه؟

آریاس_چی داری با خودت میگی؟آخه من ناموس رفیقمو توی خونش بغل میکنم؟

کم کم دیدم بحث داره جدی میشه سپنتا اخماش به طرز فجیعی توی هم رفته بود انگار مطمئن بود که من سپیدم به خاطرهمین مبلارو دور زد به سمتمون اومد

سپنتا_بردار دستتو ببینمت به خدا اگه سپیده باشی همینجا هردوتونو چال میکنم

توی یه حرکت سریع بهش پشت کردم و در خونرو باز کردم سپنتا به سمتم خیز برداشت اما مقنعم توی دستش افتادو محکم کشید که باعث شد از سرم بیفته و یکم از جلو چاکش باز بشه اما باعث نشد به سمتش برگردم یا حتی وایسم چون همون لحظه سریع از خونه زدم بیرونو تند تند از پله ها پایین رفتم حتی وقت نکردم کولمم بردارم یا از آسانسور استفاده کنم فقط عین قرتی (یه پرنده عجیب) تند تند از پله ها پایین میرفتم چندبار یه ذره موند کله پا بشم اما خودمو به نرده ها میگرفتم هرلحظه سرعتمو بالاتر میبردم به خصوص وقتی که میفهمیدم سپنتا هنوز دنبالمه

این سپیده هرکی که هست معلومه سپنتا خیلی روش حساسه

سپنتا_وایسا سپیده...وایسا

از پله ها که پایین رفتم به پارکینگ رسیدم سریع به سمت در دویدم که یکهو با شنیدن حرف سپنتا ناخواسته پاهام خشک شد

سپنتا_جون من وایسا

هنوز پشتم بهش بودو موفق به دیدنم نشده بود نفس نفس میزدمو از شدت شوک و هیجان میلرزیدم اما انگار اون لرزش بدنمو پای چیز دیگه ای گذاشت

سپنتا_کی برگشتی؟چرا به من چیزی نگفتی؟چه طور جرات میکنی توی خونم آریاسو بغل میکنی هان؟مگه نمیدونی آریاس خودش یکیو دوست داره؟...سپیده به خدای احدو واحد مادرتو به عذات میشونم


romangram.com | @romangraam