#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_166
اشکام از گوشه چشمم جاری شدو با بغض چشمامو روی هم بستم خدایا داشتیم؟من مظلوم بودم اونوقت منو تنبیه میکنی ولی اون ظالم کفتار صفت خوش خوشانش باشه؟آخه این وضعه من دارم؟چه طور دلت اومد؟
آریاس_ببین میتونم یکم دیگه زور بزنم صورتت از در جدا میشه ولی خب اینطوری پوستت آسیب میبینه یکم درد داره پس باید تحمل کنی
با تعجب خواستم بگم مگه میخوایی چی کار کنی که دیدم با یه دستمال مرطوب از بالای سرم دستشو سمت صورتم آوردو دستمالو چلوند که باعث شد یکم آب به پوستم بخوره و با حالت چندشی بگم:
_اه اه این چیه چرا بوی عجیبی میده؟
آریاس_آب فاضلابه حتما...الکل و آبه دیوونه
_یه کاری کن دارم میمیرم
آریاس_وایسا الان درست میشه
آریاس یکم دیگه آب به صورتم زد و بعد به آرومی سرمو از در فاصله داد درد بدی توی صورتم پیچید اما توجهی نکردمو لبامو روی هم فشردم فقط برام سواله اون یالغوز کجاست چرا خبری ازش نیست هرچند بهتر چون اگه منو اینجا اونم توی این وضعیت ببینه دیگه کلاهم پس معرکس
آریاس_ببخشید آتیلا ولی انگار چاره ای نداریم
خواستم بگم چرا عذرخواهی میکنی مگه میخوایی چی کار کنی که یکهو سرمو محکم گرفتو کشید همون شوک و سرعت کشیده شدن سرم کافی بود برای اینکه دستمم از روی در کشیده بشه و کنده بشه
از شدت درد جیغی کشیدم اما دست آریاس محکم جلوی دهنم قرار گرفتو با پا درو بست درعوض محکم منو بغل کرد اشک توی چشمام حلقه زدو پیشونیمو به قفسه سینش چسبوندم از شدت درد داشتم هلاک میشدم پوستم بدجوری داشت میسوخت
_اینجا چه خبره؟این کیه بغلش کردی؟
با شنیدن صدای کسی که پشت سرمون بود دردم که هیچ حتی اشکامم خشک شدو چشمام تا آخرین حد ممکن از شدت ترس گرد شد وای خاک به سرم حالا چی کار کنم؟
سپنتا_تا همین چند دقیقه پیش از شدت درد داشتی هلاک میشدی یه دیقه رفتم حموم دختر آوردی تو خونه؟میدونی یکی از همسایه ها ببینه چه حرفایی پشتم در میاد احمق؟
انگار آریاس هم عین من شوک زده باشه حرفی از دهنش خارج نمیشد هنوز توی بغل آریاس پشت به سپنتا بودم آریاس هم عین این مجسمه ها هنوز دستش دورم حلقه بود
سپنتا_چرا برنمیگردی؟با توام آریاس چرا ورو ور وایسادی منو نگاه میبینی؟
آریاس_خب...چیزه...نمیدونم از کجا...شروع کنم
سریع از آریاس فاصله گرفتم هنوز پشتم به سپنتا بود همون لحظه موهامو از جلوی مقنعم بیرون انداختم و جلوی صورتم ریختم بعد مقنعمو جلوی نصف صورتم گرفتم طوری که فقط چشمام معلوم باشه به سمتش برگشتم سپنتا با دیدنم حسابی جا خوردو شوک زده بهم نگاه کرد
romangram.com | @romangraam