#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_162
شاینا_آره عزیزم خوبم
شروین_خب فردا کارارو برام توضیح میدی یا الان؟
ویهان_بذارش برای فردا توی شرکت...الان حوصلشو ندارم
شروین_اوکی پس منم درباره قضیه موفقیتمون توی لندن چیزی بهت نمیگم
با شنیدن این حرف شروین سریع به سمتش برگشتم طوریکه احساس کردم استخون های گردنم خورد شد چی؟لندن؟
ویهان_ایول پسر پس موفق شدی؟
شروین_مگه میشه دنبال کاری برمو دست خالی برگردم؟
شهاب_حضور منم بی نتیجه نبود
دیگه به حرفاشون اهمیتی نمیدادم به سمت آتیلا برگشتم که سرش توی گوشیش بودو مشغول درس خوندن بود آروم خم شدم کنار گوشش گفتم:
_میخوایی برگردیم خونه؟
آتیلا_آره به خدا برگردیم؟
_باشه پس پاشو
همراهه آتیلا بلند شدیم که باعث شد بقیه به سمتمون برگردن
_ما بهتره دیگه بریم...آتیلا هم امتحان داره باید به درسش برسه
آریاس_باشه پس من میرسونمتون
_ممنون ماشین میگیریم
ویهان_راننده بابا میرسونتشون نیازی نیست تو زحمت بکشی داداش
کیان_نه نه همون بهتره آریاس برسونتشون
romangram.com | @romangraam