#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_157

سریع به سمت ویهان برگشتم که دیدم داره با موبایلش حرف میزنه

ویهان_خیلی خب ما هم الان میاییم...نه چیزی نشده

_کجاست؟

ویهان موبایلشو توی جیبش گذاشت باهم به سمتی که ویهان میرفت راه افتادیم

ویهان_پیش بچه هاست نگران نباش

نفسمو با خیال راحت بیرون دادم همراهه ویهان به سمت سالن پذیرایی رفتیم آتیلا کنار آریاس نشسته بود درحال خوردن غذا بود سپنتا هم اونطرف آریاس نشسته بود کیان و شهاب هم روبه روی بچه ها نشسته بودن شکر خبری از اون دختره قزمیت نبود

قدمامو از ویهان تندتر برداشتم به سمتشون رفتم آتیلا وقتی متوجه من شد لبخند روی لبش ماسیدو با نگرانی از پشت میز بلند شد

آتیلا_چی شده آنیدا؟

_جمع کن برمیگردیم خونه

آریاس_اتفاقی افتاده؟

ویهان_داری زیادی گندش میکنی

_این اتفاق میتونست برای آتیلا بیفته میفهمی؟نمیتونم ریسک کنم ما برمیگردیم خونه

سپنتا_میشه واضح حرف بزنید ما هم بفهمیم چی شده؟باز چی کار کردین؟

ویهان_چند دقیقه پیش آنیدا با یکی درگیر شد طرفو ناکار کرده اما خب فرار کرد

_تو فراریش دادی اگه سر نمیرسیدی دست منو نمیگرفتی تا الان فلجش کرده بودم پی به همه چی برده بودم

ویهان_انتظار داشتی با دیدن اون صحنه ها بیام تشویقت کنم بگم آفرین خوب بزن؟

شهاب_دارید درباره یه سوقصد حرف میزنید بعد اینطوری باهم کلکل میکنید؟چرا به عمو ارسلان چیزی نمیگید؟

کیان_نیازی به خبر دادن به پدرم نیست بابا کافیه بفهمه اونوقت...


romangram.com | @romangraam