#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_153

شروین_راهنماییت میکنم

ویهان_داداش خودتو خسته نکن ایشون خیلی خوب میتونن اتاقارو پیدا کنن

لبخند حرص دراری تحویلش دادمو "ما اینیم" تحویلش دادم و همراهه شروین به سمت پله ها رفتیم شروین تک خنده مردونه ای کردو با لحن تاسف باری گفت:

شروین_قضایای امشب هیچ جوره برام قابل هضم نیست

_برای خودمم همینطور

شروین_چرا با ویهان نمیسازید؟

_اونه که نمیسازه من باهاش کاری ندارم خودش یه کرم بزرگ درونش داره که هیچ جوره رام شدنی نیست همین که حالم خوشه برای خیلیا فحشه

شروین_یعنی میخواد خوشیاتونو خراب کنه

_عی یه جورایی

شروین_بیا این اتاقه

شروین در اتاقو باز کرد خودش کنار رفت تا من وارد بشم با شنیدن صدای بازوبسته شدن در شاینا تکونی روی تخت خوردو به آرومی چرخید

شروین_چرا قفلش نکردی شاینا؟

شاینا_حوصله نداشتم پاشم...آنی جونم اینجا چی کار میکنی؟...آخ سرم

کنارش روی تخت نشستمو دستی به موهاش کشیدم

_حیف تو نیست برای یه آدم بی ارزش اینطور خودتو داغون کنی؟...هرچی که هست آریاس...

شاینا هول کرد سریع دستشو جلوی دهنم گذاشت با نگرانی به داداشش نگاه کرد که باعث شد شروین یه تای ابروش بالا بپره

شروین_آریاس چی؟

شاینا با چشماش ازم اتماس کرد که چیزی نگم به خاطرهمین به سمت شروین برگشتمو گفتم:


romangram.com | @romangraam