#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_151

شهاب_شپش؟منظورت...

سریع دستمو جلوی دهنش گذاشتم که باعث شد چشماش گردتر بشه خنده زوری کردمو به سمت بقیه برگشتم که دیدم ویهانو سپنتا سوالی بهم نگاه میکنن

_بریم شهاب بریم

کیان_الان دقیقا چی شد؟چرا دستتو روی دهنش گذاشتی؟

آنیدا_چیزی شده آتیلا؟

ویهان سریع در جواب آنیدا روبهش گفت:

ویهان_آره پاشو فقط پسرخالم(منظورش شهاب) مونده بهش بپری یه وقت اونو از قلم نندازی

آنیدا_فعلا که از رو بردن خودت کفایت بقیرو میکنه به نظرم هنوز تو کف بلایی که سرت آوردم باش

شهاب سریع دستمو گرفت دنبال خودش کشوند که باعث شد سریع دنبالش راه بیفتم

شهاب_بیا بریم من دیگه حوصله بحثای این دوتارو ندارم



سایر رمانهای این نویسنده در پیج اینستاگرام زیر:

❥•✨kiana__bahmanzad✨❥•



✨آنیدا✨

_تو فکر کردی من گوشت قربونی نذری امشبم که منو از عمد انداختی توی قابلمه پسره احمق؟اگه منو میذاشتن روی اجاق...

شروین_وایسا وایسا یه لحظه...ویهان تو واقعا آنیدارو انداختی تو قابلمه؟

ویهان با حرص به سمت شروین برگشتو گفت:


romangram.com | @romangraam