#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_148
سپنتا به دستش نگاهی کرد سریع مچمو ول کرد که باعث شد به آرومی مچمو کمی مالش بدمو از درد ناله ریزی بکنم تیدا و پسره که خودشونو بهمون رسوندن آنیدایی که هنوز توی شوک بود با صدای تیدا به سمتش برگشت
تیدا_وا...یعنی چی رفتی بغلش؟
تیدا به سمت خواهرم رفت خواست محکم پسش بزنه که ویهان با دست آزادش دستشو گرفت اما نگاهش روی آنیدا بودو هنوز با یه نیمچه عصبانیت داشت بهش نگاه میکرد
تیدا_داری چی کار میکنی ویهان؟
_دستت بهش نمیخوره...دختر خاله
تیدا از لحن دخترخاله ویهان جا خورد ویهان هم به آرومی دستشو از روی کمر آنیدا برداشت همون لحظه پدرو مادربزرگ ویهان به سمتمون اومدن نمیدونم چرا حس خوبی به ارسلان خان نداشتم :/
ارسلان_میگم راستی جریان این قرارداد چی شد؟موفق شدید از طرف امضا بگیرید؟
آنیدا هول کرد منم همینطور فقط نمیدونم این وسط چرا با نگرانی به سمت سپنتا برگشتم ببینم واکنش اون چیه که دیدم کنجکاو داره به بقیه نگاه میکنه ببینه قضیه از چه قراره
ویهان_خانوم صوفی موفق به بستن قرارداد شدن ازش امضا گرفتیم با همه شرایطمون موافقت کرد
آنیدا با یه نگاه عجیب به سمت ویهان برگشت و کوتاه نیم نگاهی بهش انداختو دوباره به سمت ارسلان خان برگشت انگار از اینکه ویهان واقعیتو به پدرش در خصوص چه طوری گرفتن امضا از اون یارو نگفته بود خوشحالو قدردانه
ارسلان_چه خوب واقعا بهتون افتخار میکنم کنار هم تیم خوبیو میتونید تشکیل بدید
ویهان پوزخندی زدو سری به نشونه تایید تکون داد ارسلان خان به سمت پسری که کنار دست تیدا بود برگشتو گفت:
ارسلان_شروین پسرم ایشون خانوم آنیدا صوفی هستن همونیکه الان برات تعریف کردم ایشون توی بخش تو و آریاس کار میکنن البته از امروز به بعد یه جورایی با بخش ویهان هم مشغول به کار میشه
پسره که فهمیده بودم اسمش شروینه به سمت آنیدا برگشتو نگاه خواستنی بهش انداخت خدایی پسر قدبلندو جذابی بود آروم به کیان ضربه ای زدم که باعث شد توجهش که کنار دستم بود بهم جلب بشه
_میگم این شروین کیه؟
کیان_پسرخالمونه...داداش بزرگه شاینا و شهاب...اینطوری بخوام بگم شروین بچه اول خالمه بعدش شاینا بعدشم شهاب
شروین_از ملاقاتتون خوشبختم خانوم
_پسر جذابیه
romangram.com | @romangraam