#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_146
ویهان با حرص روبه آنیدا گفت:
ویهان_مراعات کن بچه اینجا نشسته
آنیدا_خب چه طوره بری همدمتو ببینی روی تختت منتظرته
سپنتا_آنیدا خانوم یکم بحثتون اونم توی جمع غیر اخلاقیه
آنیدا_اخلاقی یا غیر اخلاقی بودنشو من تصمیم میگیرم سپنتا خان
آنیدا دست به سینه یه پاشو روی اون یکی انداختو به سمت ویهان برگشت همزمان گفت:
آنیدا_انتخاب با خودته در هر صورت اون بدبخت تا اخر شبم که شده منتظرت میمونه از پس که عاشقته
ویهان از روی مبلش بلند شد نگاه تهدیدآمیزی به آنیدا کردو گفت:
ویهان_هرکسی هست الان با اردنگی میندازمش بیرون بار آخرتم باشه از این خوابا برای من میبینی فهمیدی؟
بعد جمعو ترک کردو رفت با چشمای گرد شده به سمت آنیدا برگشتم ببینم واکنشش چیه که دیدم ریلکس تکیه زدو یه پاشو روی اون یکی انداخت و به ناخن هاش نگاه کرد
آنیدا_اگه کنجکاوید شما هم برید ببینید قطعا صحنه جالبیو خواهید دید قیافه ویهان بزرگو نباید از دست بدید
سپنتا و کیان و شهاب بلند شدن به سمت پله هایی که به طبقه بالا وصل میشد رفتن کنجکاو به سمت آنیدا برگشتم که دیدم لبخند شرورانه ای روی لباش نشسته ناخواسته لبخند محوی زدم تا حالا انقدر شرورو تخس ندیده بودمش
_چی کار کردی آنیدا؟واقعا یه دختر الان توی اتاق...
آنیدا_خودت تا چند لحظه دیگه از فوران ویهان زرگران متوجه میشی قضیه از چه قراره عزیزم
باشه ای گفتمو مودب کنار آنیدا جا گرفتم دستی به لباسم کشیدمو یکم مرتبش کردم آنیدا هم که نگاه کوتاه بی تفاوتی به اطراف مینداخت درحالیکه مخاطبش من بودم گفت:
آنیدا_آتی یه ساعت پیش آتا زنگ زد بهش نگفتم مهمونی هستیم گفتم خونه ایم بعد به بهونه اینکه باید به تو حوله بدم ازش خدافسی کردم چون خون آشام پشت سرم بود
_خوب کردی نگفتی وگرنه کله هردومونو میکند...ولی خواهر من برای قطع کردن تماس بهانه های دیگه ای بیار که این وسط من انقدر تحقیر نشم
آنیدا_کجای داستان تحقیر شدی؟
romangram.com | @romangraam