#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_145

_خواستم بیام دنبال تو نگرانت شدم

آنیدا_مگه بچم همینجام نگران نباش عزیز دلم...درحال یه تدارکات خفن برای بعضیا بودم

بعد دستمو گرفت به سمت ویهانو سپنتا رفتیم و کنار هم روی یه مبل دونفره نشستیم شهاب هم جای قبلی من کنار کیان نشست ویهان با لحنی که انگار میخواست خواهرمو حرص بده رمزی گفت:

ویهان_خوش گذشت خانوم صوفی؟

آنیدا_چه جورم آقای زرگران برای جبران این حجم از خوب و بی نقص بودن مهمونیتون یه برنامه تدارک دیدم که باعث میشه آخرشب خیلی راحت بخوابید طوریکه هیچ وقت تا حالا انقدر راحت نخوابیده باشید

ویهان آهانی گفت و کنجکاو به آنیدا نگاه کرد منم کنجکاو به سمتش برگشتم با دیدن چشمایی که از شدت شرارت میدرخشید یه جوری شدم این یعنی آنیدا یه کاری کرده که اصلا عاقبت خوبی نداره

ویهان_بهتون نمیاد تا این حد دختر قدرشناسی باشید ولی از اونجایی که بخشش از بزرگان است من همه پرویی هاتونو میبخشم و این برنامه شمارو با کمال میل قبول میکنم

سپنتا_ای بابا این چه طرز حرف زدن با همه چرا انقدر رسمی و کتابی حرف میزنید

شهاب_موافقم حال منم داره بد میشه

کیان_اینا وقتی اینطوری باهم حرف میزنن یه زنگ خطره خدا به خیر کنه

آنیدا پوزخندی زدو با چشمای بدجنس به سمت کیان برگشتو با لحن منظورداری گفت:

آنیدا_ایشون یه ساعت پیش از تنهایی حرف میزدن منم امشب کاری میکنم از تنهاییشون اونجور که لیاقتشونه در بیان

سپنتا_منظورت چیه؟

آنیدا_یه هم خواب خوب براش پیدا کردم که الانم روی تختش آمادس منتظر دلبرشه بره پیشش

هممون چشمامون اندازه یه نعلبکی شده بود آنیدا لبخند شرورانه ای زد سپنتا هنگ به سمت ویهان برگشت ویهان هم با تعجب به آنیدا نگاه میکرد

ویهان_منظورت چیه؟

آنیدا_خیالت راحت دقیقا مثل خودته اصلا با خودت مو نمیزنه میتونه یه همراه خوب باشه که از تنهایی درت بیاره تازه نرم هم هست میتونی شبا بغلش کنی کنار خودت بخوابونیش

سپنتا به سرفه کردن افتاد به سمت کیان و شهاب برگشتم شهاب چشماش بدجنس شده بودو به سمت ویهان برگشت اما کیان هم عین من حسابی متعجب زده و هنگ بود


romangram.com | @romangraam