#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_14

ارسلان_شاینا کنار منه صدای ویبرشو نشنیدم حالا تو...

_گفتم که...گوشام تیزه آقای زرگران

شاینا_اینکه چیزی نیست عموجون...آنیدا واقعا دختر عجیبیه

ارسلان_از رزومه خوبی که داشت میتونستم حدس بزنم یه دختر معمولی نیست

_فارغ التحصیل دانشگاه آکسفورد و رتبه یک مسابقات علمی بین المللی که چیزی نیست آقای زرگران فعلا راه برای موفقیت های بزرگتر برای من وجود داره انشالله به زودی همشو کسب میکنم

ارسلان_مثل من هیچ موفقیتی نمیتونه سیرت کنه به چشم یه پله پایین تر بهش نگاه میکنی آفرین خوشم اومد

ابروهام بالا پرید نگاهمو از ارسلان گرفتم به سمت شاینا برگشتمو گفتم:

_نمیخوایی تماستو جواب بدی؟صدای ویبره موبایلت بدجور میتونه برای کسی که شنونده اون صداس اعصاب خورد کن باشه

شاینا ببخشیدی گفت انگار تازه به خودش اومده باشه سریع موبایلشو از جیب مانتوش بیرون کشیدو تماسو برقرار کرد با یه عذرخواهی از اتاق خارج شد عین یه ربات به سمت ارسلان برگشتم که متوجه نگاه خیرش روی خودم شدم اما توجهی نکردم و با احتیاط گفتم:

_چنتا کارمند مثل نیوشا دارید؟تا حد امکان بهتره من نزدیک یه همچین آدمایی نباشم وگرنه هرروز باید شاهد دستگیر کردن من به عنوان قاتل باشید

ارسلان تک خنده ای کردو سری تکون داد که باعث شد جدی تر بهش نگاه کنم کجای حرفای من خنده دار بود که داشت بهم میخندید؟

خواستم درباره کار باهاش حرف بزنم که با باز شدن در اتاق باعث شد پوفی بکشمو کلافه به سمت در برگردم اینجا مگه در کاروانسراس که در نزده همینطور عین خر میان تو؟

_معذرت میخوام بابا به یه مسئله باید رسیدگی میکردم که...

با کامل برگشتنم به سمت صدای آشنا باعث شد طرف حرفشو بخوره و از دیدنم کوپ کنه همین رفتار هم متقابلا با دیدنش درون من ایجاد شد هنگ بهش نگاه کردم و مبهم گفتم:

_بابا؟

پسره_بازم تو؟!!!!

به سمت ارسلان خان برگشتم که کنجکاو بهمون نیم نگاهی انداخت

_آقای زرگران ایشون پسر شماست؟


romangram.com | @romangraam