#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_134

_سن تعداد دفعاتیه که به دور خورشید گشتی این پدیده هیچ ربطی به سطح شعور و سواد و فرهنگ شما نداره لازمه بگم با این سنت هیچ بویی از شعور نبردی آره میدونم خواهان آغوش مردای امثال تو زیاده که هرشب با یه نفر لاس بزنن...همینکه نزدمت یه قدم از بقیه جلوتری پس فاصلتو رعایت کن مراقب سایز حرفاتم باش که یه وقت دهنت پاره نشه

ویهان که انگار بدجور حرفام بهش برخورده باشه با حرص بهم نگاه کرد اخماشو حسابی تو هم کشیدو با لحن بدی بهم گفت:

ویهان_تو هر چقدرم که بزن باشی بازم همون ژیلت دوهزاری هستی

از این حرفش جا خوردم با ناباوری سری به نشونه تاسف تکون دادم بهش یه قدم نزدیک تر شدم مستقیم به چشماش زل زدم و با نفرت توی صورتش غریدم:

آنیدا_سیگار سی هزار تومنی محتاج کبریت هزار تومنیه، زیاد خودتو جدی نگیر بعضیا بیشتر از دو ریال نمی ارزن ولی چون ما پول خرد نداریم دچار توهم میشن

ویهان پوزخندی زد ازش فاصله گرفتمو کمی یقه کتمو بهم نزدیک کردم

_ولی فكر نكن اگه باهات تاب ميخوريم خبريه ؛ ما خرسواری تفريحمونه

ویهان دستاش مشت شد پوزخند تلخی به روش زدم از اینکه صدای جلز ولز کردنش به گوشم میرسید تمام وجودم غرق خوشی میشد پسره احمق هرکس به من توهین کنه عاقبتش میشه سوختگی جنابعالی

_خوردی؟هستشو توف کن نپره گلوت

رومو ازش گرفتم و به یه سمت دیگه راه افتادم به سمت پشت ساختمون رفتم که مشغول غذا درست کردن توی دیگ های حسابی بزرگی بودن لبخند محوی زدم تا حالا همچین صحنه ای ندیده بودم که توی دیگ های به این بزرگی غذا درست کنن باورم نمیشه یه همچین خونواده ای به جای سفارش از بیرون خودشون خواستن غذارو درست کنن اما به نظرم نذری یعنی همین

به قسمتی که از همه فاصله زیادی داشت رفتم یه کلبه چوبی بود که داخلش پر از دیگ های بزرگ غذا بود منتها همشون خالی بود یه گوشه هم پر از گونی های برنج و روغن و چیزای دیگه بود لبخند محو روی لبم پررنگ تر شد همچین چیزاییو فقط توی اینترنت دیده بودم فکرشو نمیکردم یه روز با چشم ببینم

ویهان_میبینم فوضولم هستی

با حرص به سمت صدا برگشتم و بی حوصله چشمامو توی کاسه چرخوندمو با خستگی گفتم:

_اومدی دوباره بسوزونمت؟

ویهان لبخندی که نشونه حرص خوردن درونیش بود گوشه لبش به نشونه پوزخند نشست دستاش توی جیبش بود به سمتم اومد که باعث شد به آرومی عقب برم این چرا هی داره بهم نزدیک میشه؟ای بابا چشه این؟

ویهان خم شد سره یکی از قابلمه هارو برداشتو کنار قابلمه گذاشت بعد به سمت من برگشت

ویهان_دخترای پرو و زبون درازی مثل تو یا باید توسط مردایی مثل من ادب بشن یا کتک بخورن که من با دومی زیاد موافق نیستم چون تحمل دو تا از مشت هامم نداری پس ترجیح میدم یه جور دیگه ادبت کنم

خواستم جواب اینهمه گستاخیشو بدم که یکهو دیدم به سمتم خیز برداشت با یه حرکت بلندم کرد جیغی کشیدمو محکم روی شونه هاش کوبیدمو جیغ زدم


romangram.com | @romangraam