#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_132

_بعضی وقتا با خودم میگم آسمون سیاه به این بزرگی ماهو نمیترسونه که تک و تنها بین اونهمه تاریکی و ستاره قرار گرفته؟

ویهان_میدونی چه حسی از ترس ترسناک تره؟فهمیدن اینکه واقعا میترسی

ویهان به سیگار توی دستش نگاهی کردو ادامه داد

ویهان_سیگارا وقتی به تهش میرسن ترس دور انداختنش باعث تموم شدنش میشه به خاطرهمین دورش میندازن چون دیگه به کاری نمیاد ماه اون بالا هم ترسی از تنهایی خودش نداره به خاطرهمین میتونه به تنهاییش غلبه کنه

آروم سرمو به سمتش چرخوندم چرا احساس کردم حرفش یه معنی بزرگو از زندگی خودش داشت بهم میفهموند؟چرا احساس کردم لحنش پر از درد عجیبیه که بدجور درحال مخفی کردنش از همه است؟

_خون آشام ها که تنهاییو دوست دارن

ویهان یه تای ابروش بالا پریدو به سمتم برگشت از اینکه بحثو مستقیم به سمت خودش کشونده بودم جا خورده بود خر نبودم که نفهمم غیرمستقیم توی حرفاش به ترس و تنهایی خودش اشاره کرده بود

ویهان_یه خون آشام هم نیاز به یه همراه داره بالاخره...تنهایی فقط برای خداست

رومو ازش گرفتم و با غم یه کام دیگه از سیگارم گرفتم

ویهان_تو چرا از ترس حرف میزنی مالفیسنت شرور همون کسیه که ترس پیشش معنی نداره

_شک نداشته باش توی زندگی همون آبی که تو میترسی توش شنا کنی من به کوسه هاش بشین پاشو میدم ما واسه ترسیدن خیلی خیلی خسته ایم

ویهان ابروهاش بالا پرید با جسارت رومو ازش گرفتم و سیگارمو روی زمین انداختم همون لحظه با دیدن مارمولکی که از کنار پام رد شد با وحشت بهش نگاه کردم پاهام لرزیدو جیغ خفیفی کشیدمو سریع به ویهان چسبیدم کتشو چنگ زدم و سرمو به قفسه سینش چسبوندم دستای ویهان هم که از شوک رفتارم بالا اومدو دورم نشست تا تعادلمون بهم نخوره

از شدت ترس نفس نفس میزدم چشمام با ترس روی هم بسته شد



"_خواهش میکنم این کارو نکن به همایون خان میگم اذیتم میکنی

_خانوم کوچولو همایون خان فهمیده از مارمولک میترسی میخواد ترست ازش بشکنه

_اینطوری ترسم نمیکشنه ازم دورش کن توروخدااااا"




romangram.com | @romangraam