#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_128

صدای خنده های هردومون سکوت باغو می شکوند کیان منو یاد کسی مینداخت که خیلی وقته از توی خاطراتم پاکش کردم :)



پیج اینستا گرام نویسنده:

❥•✨kiana__bahmanzad✨❥•



✨آنیدا✨

آتا_یه قانون نانوشته هست که میگه،هر وقت خبری از کسی نبود بدون یا حوصله اتو نداره یا آدم جدیدی پیدا کرده که منفعتش با اون بیشتره

لبخند محو کوچولویی روی لبام نشست و جوابشو ندادم آتا هنوز لحنش بوی دلخوری میداد اما چی میتونستم بهش بگم وقتی همیشه حق با اون بود

آتا_کجایی آنیدا؟

نمیخواستم بهش بگم مهمونیم چون هنوز چیزی درباره ویهان و خونوادش براش نگفته بودم از طرفی میدونستم واکنش خوبی نسبت به حضور منو آتیلا اونم اینجا نمیده به خاطرهمین کوتاه درحالیکه سعی میکردم لحنم مهربون اما حرص درار باشه جواب دادم:

_هرجا

آتا که طبق حدسیاتم حرصش گرفته بود با حرص از لای دندوناش آروم غرید:

آتا_جواب منو اینطوری سر بالا نده گفتم کجایی مثل آدم بگو فلان جام

_فلان جام

خنده ریزه میزه ای کردمو نفس عمیقی کشیدم بوی چمن نم خورده و نسیم خنک شبونه بدجور روانمو آروم میکرد

آتا_فکر کنم خون زیادی تو بدنته یا شایدم از زندگی بر طبق مرادت خسته شدی

به این حرف آتا که بیشتر برای من شبیه به جوک بود پوزخندی زدمو سری به نشونه تاسف تکون دادم اون چه فکری میکرد اما زندگی من چه طور میگذشت اصلا آتا چی از زندگی میدونست؟چی از زندگی منو برنامه های همایون میدونست؟اصلا خبر داشت قراره چی کار کنیمو هدف از برگشت من به این کشور کذایی چیه؟فقط دلم میخواد روزی که آتا از همه چی خبردار میشه بفهمم که بازم به وضعیت الان من میگه زندگی یا نه

_انقدر تو زندگی شخصی آدما جستجو نکنید شما گوگل نیستید


romangram.com | @romangraam