#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_127

_کاری ندارم ولی ازش خوشم نمیاد

کیان_فراموشش کن بیا امشبو خراب نکنیم میخوایی حالتو عوض کنم؟

لبخندی به روش زدمو سری به نشونه تایید تکون دادم کیان روبه روم ایستاد قدش از من بلند تر بود به خاطرهمین کمی سرمو بالاتر گرفتم

کیان_بچه که بودم مادرم قهر کرد رفت خونه پدرش بعد بابامم منو گذاشت خونه پدربزرگم تا اینجاش مشکلی نبود مشکل اونجایی بود که فهمیدم داستان الکی درست کرده بودن که دوتایی برن مسافرت :/

اولش چشمام گرد شد بعد تک خنده ای کردم بیشتر از حالت چهرش و لحن حرف زدنش خندم گرفته بود طفلکی چه قدر گناه داشته عجب پدرومادری هم داره

کیان_روز بدی بود آخه داداشمم منو پیچوند با دوستاش رفت پیست دوچرخه سواری ولی خب وقتی برگشت خونه و فهمید که بو بردم تا سه روز باهم خوش گذروندیم هرکاری که دلم میخواست بهش میگفتم توی اون سه روز جادویی انجام داد

لبخندی به روش زدم

_معلومه رابطه قشنگی باهم دارید

کیان_اوهوم من داداشمو با دنیا هم عوض نمیکنم

همراهه کیان مشغول قدم زدن شدیم یه وجه مشترک منو کیان همین بود هردومون صاحب یه خواهر برادر بزرگتر بودیم که با دنیا هم عوضش نمیکردیم

کنار بوته های گلی که بوی خیلی خوبی میداد ایستادم با چشمایی که حسابی میدرخشید به بوته مقابلم که حتی اسم گلاشم نمیدونستم خیره شدم

کیان_میگم اون یاروها که دیگه پیداشون نشد؟خوب حالشونو گرفتم نه؟

به سمتش برگشتم دستمو سمت یقه تیشرتش بردمو دستی بهش کشیدم

_تو هنوز سيمكارتت دانش آموزيه كمتر واسه ما لات بازی در بیار

کیان_باز منو مسخره کردی؟خیلی نامردی

کیان روشو ازم گرفتو راه افتاد تک خنده ای کردمو با لحن معنی داری پشت سرش راه افتادمو گفتم:

_پسری که قهر میکنه لاک چه رنگی دوست داره براش بخرم؟

کیان_از رنگ زرد خوشم میاد مشکی هم بد نیست


romangram.com | @romangraam