#گناهکاران_ابدی
#گناهکاران_ابدی_پارت_119
ویهان به آرومی دستاشو از پشت سرم روی شونم گذاشت
ویهان_چت شد تو؟مگه جن دیدی؟
اونم عین من از دیدنم حسابی جا خورده بود با ناباوری سری به نشونه نه تکون دادم آنیدا کنارم ایستاد و مشکوک به پسر روبه روم نیم نگاهی کرد بعد به سمت من برگشت
آنیدا_خوبی آتیلا؟میخوایی بریم بشینیم؟
به سختی لب زدم:
_بریم
آنیدا دستمو گرفت خواستیم بریم که با به حرف اومدنش ایستادیم
_اوکی فرارو بر قرار ترجیح میدی پس
به سمتش برگشتم و یه تای ابروم بالا پرید با لحن معنی داری روبه ویهان پرسیدم:
_ویهان ایشون کین؟
ویهان خواست چیزی بگه که پسره سریعتر به حرف اومد
_آلزایمر گرفتی پس...مگه خودت نمیدونی من کیم؟
کیان_شما همو میشناسید؟
آریاس_سپنتا تو آتیلارو از کجا میشناسی؟
سپنتا پوزخندی زد و نگاه معنی داری بهم انداخت بعد با لحنی که باعث شد خواهرم حسابی بهم شک کنه گفت:
سپنتا_از یه جای خیلی خوب
ویهان_بگذریم...ایشون همون دخترین که دزد اون روز اومد خونشون و کیان هم رفت کمکش
سپنتا ابروهاش بالا پریدو نگاه منظورداری بهم انداخت یه قدم بهم نزدیک شدو گفت:
romangram.com | @romangraam